ضعیف کشی

مِی 29, 2014

آخوند قلابی مارمولک وعظ می‌کرد که تک خوری بدگناهی است. من هم گناهی دارم که برایم شاقول درستی و نادرستی است. خیلی از فضیلت ها بی‌ارزش یا حتی ضدارزش می کند: ضعیف کشی.

  • اکتفا به حصر میرحسین کروبی و مهدی کروبی و شکنجه نکردن بهزاد نبوی و سعید حجاریان رأفت و فضیلت نیست وقتی با آن زندانی گمنام هرچه می‌خواهی می کنی.
  • اعدام مه آفرید خسروی و فاضل خداداد مبارزه با فساد نیست وقتی وابسته گان به قدرتی که واسطه نفوذ این‌ها به سیستم شدند آزادند یا گمنام و کم مجازات.
  • فیلم مستند پرکنایه درباره رئیس جمهور ساختن نشانه آزادی بیان نیست وقتی زیر پر و بال نهادهای قوی‌تر از رئیس جمهور و بدون تعرض به مقامات بالاتر از اوست.
  • رسیدگی به حادثه کهریزک اهمیت دادن به حق و خون مخالف نیست وقتی قبل و بعدش دیگرانی بودند که کشته شدند ولی شانس این را نداشتند که با فرزند یکی از چهره‌های نظام یک جا باشند.
  • راهپیمایی و تجمع و تحصن و همایش علیه سیاست خارجی و فرهنگی دولت نشانه از خودگذشتگی و انتقاد از قدرتمندان نیست وقتی با لبخند کسانی همراه است که تجمع هر گروه دیگری را با هجوم پلیس ضدشورش و بازداشت و دادگاه مواجه می‌کنند و هیات غیرخودی هایشان را هم منع می کنند.
  • پیگیری و نامه نگاری درباره رانت احتمالی وزیر به یک تاجر برای تنظیم فوری یک بازار داخلی شما را نماینده ضدفساد نمی‌کند وقتی یک دهم این حرفها را درباره واگذاری مخابرات نمی‌زنی و نگاه نمی‌کنی رقم اعلامیت تیتر رسانه‌های زنجیره ای حامی خریدار مخابرات است.
  • ایراد‌گرفتن به کسب توانایی‌های نظامی ایران نیست وقتی نمی‌خواهی ببینی شروع کننده تقریباً همه جنگ‌های 20 سال اخیر در خاورمیانه آمریکا یا اسرائیل بوده‌اند که خیلی راحت ایران را تهدید نظامی می کنند.

در همه این‌ها الگو یکی است واگذاشتن بزرگ‌تر و قوی‌تر و سخت گرفتن یا ایراد‌گرفتن از کوچک تر. این یعنی ضعیف کشی. گاهی غفلت است و گاهی بدتر. آلت دست شدن یا تزویر کردن.

رای‌گیری تمام شده است. قبل از انتخابات حرفهای مختلفی را می‌خواستم بنویسم و نشد. حالا در این سحرگاه ۲۵ خرداد اشاره‌ای به آنها کنم و اشاره‌ای به اتفاقات روزهای آینده.

انتخابات این دوره بسیار پیچیده بود. تحلیل‌های مختلف که نتایجشان بسیار متفاوت بود وجود داشت. از اینکه نظام قصد برگزاری یک انتخابات سرد و کنترل شده را دارد. این که نظر رهبر به ولایتی است. اینکه جلیلی فرد مورد نظر رهبر است. اینکه جلیلی گزینه احمدی‌نژاد است. اینکه جلیلی ابزاری برای ترساندن منتقدان و وادار کردنشان به شرکت است. اینکه رد صلاحیت هاشمی به علت رای آوری بالای او بود. اینکه رد صلاحیت هاشمی مهم‌ترین عامل در سایه قرار گرفتن رد صلاحیت مشایی بود. تحلیل‌های مختلف درباره برگزاری مناظره‌ها اول تا سوم و … اینکه ورود تیم مذاکرات هسته‌ای به انتخابات نشانه از پیش روشن بودن نتیجه است یا چالش کردن حتی نامزدهای اصولگرا با او نشانه اینکه آمدن او برای باختن و تغییر ترکیب مذاکره کنندگان با ظاهری دموکرات است.

به نظرم این بلاتکلیفی نیروهای منتقد یا حاصل بازی بسیار پیچیده یا دور از ذهن حاکمیت است و یا به احتمال بسیار بیشتر به تغییر موضع حاکمیت در طول زمان یا یکپارچه نبودن چنان موضعی. مثلا تغییر وضعیت مناظره‌ سوم و تغییر تفسیر رای مردم در سخنان آقای خامنه‌ای از تایید کامل نظام به احتمال رای مخالفان و منتقدان نظام به خاطر کشور بیشتر نشانه تغییر موضع در طول زمان است. از طرف دیگر عدم انصراف نامزدهای اصولگرا حتی بعد از کنار رفتن عارف و تاکید بیش از معمول آقای خامنه‌ای بر روشن نبودن رایش را می‌توان حمل بر اختلاف نظر نیروهای مختلف آن سمت دانست.

من سعی کردم در مواجه با پیچیدگی فوق از مصلحت‌سنجی دوری کنم. خوشبختانه کنار رفتن عارف کار را آسان کرد. من به روحانی رای دادم تا جناح اصلاح‌طلب تقویت شود و صدای منتقدان که خیلی‌هایشان رای ندادند در فضای رسمی منعکس شود. رایم از طرف دیگر برای تقویت مقامات ایرانی در برابر طرف خارجی بود تا شاید اگر این مقامات مانند سال ۸۸ فرصت را نسوزانند به کاهش مشکلات مردم و کشور کمک کنم.

ما انتخابات را تحریم نکردیم. به گمان خودمان و همانطور که در سخنان مقامات وجود دارد فداکاری کردیم. بر روی احساساتمان پا گذاشتیم. اگر آقای خامنه‌ای و حاکمیت این را قدر بداند که چه بهتر اما اگر ندانست هم متعجب نمی‌شویم.

کاملا قابل تصور است که بعد از چند روزی تعریف و تمجید از حماسه آفرینی ما اوضاع عوض شود. شخصا آماده‌ام آقای خامنه‌ای درصد شرکت‌کنندگان را دلیل پوچ بودن ادعای کسانی که زخم سال ۸۸ را هنوز بهبود نیافته می‌دانند تفسیر کنند. انتظار دارم ایشان اعتراض نکردن نامزذهای فعلی را مایه سرزنش دوباره موسوی و کروبی و رای مردم را رای به محکومیت آن دو بشمارند. تعجب نمی‌کنم اگر محتوای حقایقی که ایشان وعده داده است درباره مناظره‌ها بگوید محکومیت بحرانی دانستن وضع اقتصاد و انتقاد از ناتوانی تیم فعلی هسته‌ای و مشکل‌تراشی احمدی‌نژاد بر سر توافق هسته‌ای باشد آن هم در حالی که آن انتقادهای صریح در مناظره سوم در بالا رفتن درصد شرکت‌کنندگان تاثیر زیادی داشته است.

تعجب نمی‌کنم اگر ایشان با رییس‌جمهور شدن کسی غیر از جلیلی باز هم او و معاونش را در تیم مذاکره‌کننده نگه دارد.

با این آمادگی و انتظار رای دادن در انتخابات از نظر خیلی‌ها عاقلانه نبود. از نظر خودم یک بازی با ریسک زیاد بود. ما به حاکمیت فرصت داده‌ایم رفتارش را تغییر دهد. اگر به اصطلاح بخواهد زرنگی کند به دست خودش اعتماد را باز هم کمتر کرده است.

موفقیت این اقدام از نظر من رییس‌جمهور شدن روحانی نیست. موفقیت تغییر سیاست و رفتار است. اگر کمک کرده باشیم نیروی معتدل‌تری رییس‌جمهور شود. اگر کمک کرده باشیم سیاست هسته‌ای به واقعیت‌ها نظر کند. اگر کمک کرده باشیم بعضی‌ها حتی با سرزنش میرحسین موسوی در عمل همانطور که او در بیانیه ۱۷ گفته بود شروع به باز کردن جوی‌هایی از آب زلال به رودخانه جامعه کرده باشند ما موفقیم. اگر …

بگذرم دیر است. سحرگاه ۲۵ خرداد ۹۲ است. یک حس بی‌منطق در درونم وعده شگفتی می‌دهد. از نوع شگفتی روبرو شدن با جمعیت ۲۵ خرداد ۸۸. از نوع شگفتی صبح ۳ خرداد ۷۶. به خودم و دلم نهیب می‌زنم که بی‌خیال. اما بدجوری دلم لک زده است که این تلاش بی‌توقع بعد از آن سختی‌های چهارساله به نتیجه برسد. گره‌ای از کار مملکت وا کند. تغییری در وضعیت موسوی و کروبی بدهد. انگار بغضی دارم که به همه آنها که حصر میرحسین را سند بی‌غیرتی ما می‌دانستند اما ما را به کاری نکردن دعوت می‌کردند بگویم دیدید دیدید؟ دیدید ما یک کاری کردیم!؟ به آنهایی که رنگ و عکس او بیشتر از مثل منی در دست و بالشان بود اما حرفهایشان بوی حرفهای او را نمی‌داد بگویم ما با شما موافق نبودیم نه برای تنبلی نه برای اینکه به زندگی خودمان برسیم بلکه برای اینکه با زندگی کردن به هدف برسیم‹.

تازگی‌ها کتاب گزارش آدم‌ربایی مارکز را که میرحسین توصیه کرده بود تمام کرده‌ام. میان وضعیت گروگان‌های کتاب و موسوی و کروبی شباهت زیادی نیست. شباهتی که می‌شود دید این است که چقدر اوضاع زندگیشان بی قاعده و بسته به منش این فرمانده و آن تیم نگهبان است و مهمتر از آن چقدر چشمشان به رسانه‌هاست که به صورت یک طرفه امیدی در آن ببیند و چقدر سختشان است وقتی نمی‌توانند ارتباطی دوطرفه را تجربه کنند. امیدوارم موقع مناظرات تلویزیون در اختیارشان بوده باشد. امیدوارم پیام خوبی از رای ما بگیرند.

ولش کن. شقشقه‌ای بود.

اگر فرصت شود قصد دارم درباره قضیه هسته‌ای با توجه به آنچه در مناظره‌ا گفته شد و در نقد گرایش دوستان ارزشی و حزب‌اللهی به کسی مانند جلیلی و نیز نقد سلوک سیاسی سرداران بنویسم. زودتر اطلاع دادم که بر اساس نتیجه انتخابات تفسیر شود.

راستی چه روحانی رییس‌جمهور بشود و چه نشود نیمی از سیاستی که اصلاح‌طلبان داخلی در انتخابات ۹۲ در پیش گرفتند مربوط به بعد از انتخابات است. دوستان جوگیر نشوند. هاشمی خوب گفته است که امیدوار است نتیجه انتخابات منجر به انسجام داخلی شود.

مدتهاست می خوام نظرات گروههای مختلف منتقدان وضع موجود رو به خصوص درباره انتخابات دسته بندی کنم و نکاتی از خودم را هم در حاشیه اش بنویسم. ولی نه این سر شوریده حالا حالاها به سامان باز نیاید و این فکرها مرتب نمی شوند. پس  می نویسم به شیوه نکوهیده بزن در رویی.

به نظر من در روش اصلاح طلبی قبل از سال 88 اشکالاتی دیده می شد. اصلاح طلبها سعی کردند در چارچوب قانونی حرکت کنند. نهادهای قانونی که تفسیر خلاف از قوانین می دهند هم زیر سوال نبرند. ملاحظات ساختار حقیقی قدرت را هم رعایت کنند. تنها بخش مطبوعاتیشان از این حیطه فراتر رفت. طرف مقابل هر روز تفسیرش از قانون را تنگ تر کرد تا جواب قانونگرایی را با تور قانون بدهد. مقابله با این تاکتیک نیازمند مواجهه مستقیم با آقای خامنه ای بود که مقامات اصلاح طلب رده بالا مانند خاتمی و کروبی انجامش ندادند. اما در عمل فایده ای برایشان نداشت. مشکل دیگر این رویکرد این بود که آنها سعی کردند با قدرت گرفتن از طریق انتخابات اصلاح کنند ولی همه توان سایر نهادهای حکومتی مصروف قفل کردن دو قوه در دست آنها شد.

موسوی از بعد از انتخابات 88 تفسیر خلاف نهادهای قانونی از قانون را نپذیرفت. اسم از آقای خامنه ای نیاورد ولی جایی که انحراف را بزرگ می دید بر خلاف خواسته او به کار درست خود ادامه داد از این نظر کمتر از زمان اصلاح طلبی ملاحظه ساختار حقیقی را کرد. او هیچ مقامی را کسب نکرد ولی حاصل اقداماتش بر صحنه سیاسی ایران بسیار وسیع بود به حدی که به نظر من از نظر ایجاد تحول با 4 سال مجلس و 8 سال دولت اصلاح طلب برابری می کند. وقتی قرار شد تفسیر رسمی از قانون را نپذیرفت و به امر رهبر سر ننهاد به خصوص به خاطر عدم تمایلش به رهبری متمرکز و طمع دیگران برای مصادره موفقیت های اولیه، جریانهای دیگری به بدنه سبز خط دادند. نتیجه این شد که حکومت به تدریج اندک رودربایستی اش را کنار گذاشت و با اعمال وضعیت جنگی روز به روز روزنه ها را بست. اینگونه شد که احزاب اصلاح طلب بسته شدند. کادرهایشان زندانی شدند. به مطبوعاتشان گیرهای سه پیچ داده شد. خروج خاتمی از کشور و حتی نام بردن از او و موسوی و کروبی در مطبوعات برای مدتی ممنوع شد و در نهایت موسوی و کروبی به حبس بی زندان و بدتر از زندان دچار شدند.

حالا عده ای از اصلاح طلب ها که در کوران حوادث 88 بیشتر سکوت کرده اند به تدریج فعال شده اند و از شرکت در انتخابات برای تاثیرگذاری، همکاری با حاکمیت برای نجات کشور، نسبی دیدن اهداف اصلاح طلبی و حتی بازگشتن به فضای قبل از 88 صحبت می کنند. اصلاح طلب ها می گویند وضعیت شکاف بوجود آمده پس از سال 88 دلخواه آنها نیست و باعث تضعیف کشور می شود. گاهی می گویند حکومت و معترضان هر دو اشتباهاتی داشته اند و باید از مواضعشان کوتاه بیایند تا مشکل حل شود. آنها خود را دلسوز کشور و انقلاب می شمارند و بنابراین نیاز دارند کاری کنند.

بسیاری از سبزها اما چنین رویکردی را بی ثمر، خیانت به موسوی و کروبی یا قربانیان حوادث 88  و نادیده گرفتن تقلب و کودتای سال 88 می دانند. گاهی اصلاح طلب ها را به ترس یا قدرت طلبی متهم می کنند. گاهی می گویند حکومت به آنها اجازه رقابت واقعی نمی دهد و با شرکتشان عملا به انتخابات ناآزاد مشروعیت می دهند. وقتی می خواهند انعطاف نشان دهند برگزاری انتخابات آزاد را شرط شرکت قرار می دهند. منعطف ترهایشان می گویند حکومت به نشانه حسن نیت حصر-حبس موسوی و کروبی را خاتمه دهد.

از میان استدلالهای دو طرف من با نکاتی موافق و مخالف هستم که عرض می کنم:

  • این درست است که اصلاح طلب ها دارند بازی تکراری انجام می دهند.
  • این درست است که رویکرد خیابانی جنبش سبز به بن بست خورد و این جنبش بعد از مدتی تنوع تاکتیکی خودش را از دست داد. هم چنین این جنبش علیرغم خواسته اش در گسترش به منتقدان وضع اقتصادی و کارگران و  کل کشور موفقیت زیادی نداشته است.
  • من این نظر را که اعلام تحریم انتخابات مجلس نهم منجر به ایجاد یک تصویر مقبول از شکست حکومت و احساس پیروزی میان بدنه منتقد حاکمیت نشده است قبول دارم.
  • به نظرم تحریم انتخابات توسط مثلا شورای هماهنگی راه سبز امید عملا هیچ اثری ندارد و حکومت هم ترسی از آن ندارد و درباره انتخابات این عمل اصلاح طلب هاست که مهم است.
  • این نکته درستی است که شرکت در انتخابات فقط کاندایدا دادن یا حتی رای دادن نیست بلکه شاید بتوان از ظرفیت کمپین انتخاباتی یک یا چند کاندیدا برای انجام فعالیت سیاسی و سازماندهی و تحرک نیروهای سیاسی داخلی بهره گرفت.
  • گفتم شاید چون این تا حد زیادی مربوط به رفتار حکومت هم هست مثال آن دستگیری اخیر روزنامه نگاران که تا آنجایی که من می شناختمشان کسانی بودند که از شرکت اصلاح طلبان در انتخابات 92 حمایت می کردند.
  • خوب است اصلاح طلبان به نیتشان از شرکت در انتخابات فکر کنند. بعضی از آنها در حالی که توان تشکیل یک کنگره را ندارند تا صحبت از انتخابات می شود دلشان هوای دوم خرداد می کند حتی با همان کاندیدا ولی حساب نمی کنند که حکومت چرا باید به آنها اجازه بدهد رقابت منجر به پیروزی کنند؟ یا اینکه خاتمی قرار است چه کند؟ آیا توازن قوا به نفع اصلاح طلبان بوده است یا به ضررشان. اصلا اگر خاتمی رد صلاحیت شود حاکمیت چه از دست می دهد؟ مردم به خیابان می ریزند؟ به موسوی و کروبی فکر کنید. حاکمیت بدنام می شود که رییس جمهورش رد صلاحیت شده؟ باز هم به همانها فکر کنید.
  • بعضی ها هم ساز شرکت هاشمی در انتخابات را می زنند. به نظرم این کار سوزاندن مهره ای است که ممکن است در بزنگاه مهمی در مجلس خبرگان به درد مملکت بخورد. تازه این باعث می شود همه مواعظ هاشمی که راهبرد رهبری را نقد می کند با گمان قدرت طلبی دود هوا شود. اگر هاشمی بیاید در رقابت انتخاباتی از احمدی نژاد انتقاد کند، اثبات ادعای احمدی نژاد برای توده هاست. اگر علیه  حامی او صحبت کند که اصلا نقض غرض است. بگذریم که این نشان ناتوانی در چهره سازی و نخبه پروری است که کل منتقدان مرتب به چهره های قدیمی خود رجوع می کنند.
  • در انتخابات 92 به نظرمن احمدی نژاد نامزد حداقلی یا حداکثری خواهد داشت. در هر صورت نامزد مورد حمایتش رای خوبی در طبقات پایین به خصوص ساکنین روستاها و شهرهای کوچک خواهد داشت. می بینید که مقدمات جذب آنها را هم با شعار چند برابر کردن یارانه و دزدگیری و رعیت زادگی شروع کرده است. رای کروبی با شعار 50 هزار تومان و رای84 و 88 احمدی نژاد نشان داده است این امامزاده مجرب است.
  • هر کس می خواهد در انتخابات رای بدهد یا ندهد یا نامزد شود باید این قشر را در محاسباتش بیاورد. علاوه بر این احمدی نژاد و نامزدش فضای انتخابات را قطبی خواهند کرد. این فضای قطبی به اضافه همزمانی با انتخابات شوراها باعث می شود حاکمیت در برابر شعار تحریم با 60 درصد مشارکت اعلام پیروزی کند.
  • پیشنهادم این است که کسی شعار تحریم ندهد. سبزها می توانند به جای تحریم اقدامات ایجابی کنند. مثلا بروند در انتخابات ریاست جمهوری و شعارها با خودکار سبز نام موسوی و کروبی بنویسند. خوبی این کار این است که همفکران را به اقدام می کشاند نه بی عملی. در مشارکت 60 درصدی هم شریک می شوند. رای باطله هم می شود نماد خس و خاشاک.
  • در انتخابات مجلس هم چنین ایده ای داشتم ولی آن موقع فکر نمی کردم چنان استقبال شود که به بالا بردن آمارش بیارزد.
  • من هیچوقت خودم را جزء جنبش سبز نشمردم ولی رسیدنش به برخی اهدافش برایم مایه خشنودیست به خصوص آنچه میرحسین می گوید. شعار نه غزه نه لبنان را در روز قدس موسوی نگفت حتی شعاری خلاف آن و بسیار با معنا را پیشنهاد داد ولی برای عده ای از بدنه جنبش سبز چنین توهم شد که دادن آن شعار و شعار مرگ بر دیکتاتور و حتی نامبردن از آقای خامنه ای شجاعت است. اگر سر دادن چنان شعارهایی در خیابان های تهران شجاعت می خواست ولی دوراندیشانه نبود تکرار چنان حرفهایی در سایتهای خارج از کشور حتی شجاعت هم نمی خواهد. میرحسین می گفت بیایید راه سبز را زندگی کنیم. یعنی با فکر و خلاقیت راهی پیدا کنیم که تعداد زیادی از مردم بتوانند اعتراض خودشان را نشان دهند. پیشنهاد دادن راهی که هزینه زیادی به مردم تحمیل می کند و بعد  ترسو یا بی غیرت خواندن آنها راهش نیست. هر تاکتیک خود را برنده خواندن هم راهش نیست. بیشتر به کارهای همان کسانی می ماند که منتقدشان هستیم.
  • حاکمیت وجود تعداد قابل توجهی (به اقلیت/اکثریتش کاری ندارم) منتقد و معترض را «انکار» می کند. ما نباید حاکمیت و طرفدارانش را انکار کنیم. آقای خامنه ای هوادار و فدایی دارد که حرف او را بی استثنا واجب الاطاعه می داند. احمدی نژاد هوادارانی دارد که او را کسی  می دانند که می خواهد کار کند اما دزدها نمی گذارند. راه مقابله با انکار حکومت «اظهار وجود» است نه دعوا. 25 خرداد جاودانه شد به خاطر اینکه «اظهار وجود» بود. وقتی به ناچیز نبودن معترضان اعتراف کنند بقیه راه ساده است. اگر اعتراف نکنند هم وجدانهای بیشتری در میان هواداران خودشان واقعیت را می بیند.
  • به نظرم بهینه ترین حالت این است که هرکس خودش باشد. اصلاح طلب ها می خواهند با مشارکت در انتخابات خودشان را سازماندهی کنند و فضایی بسازند. شاید هم با در دست گرفتن برخی مناصب به بهبود وضع کشور کمک کنند. سبزها هم می خواهند اظهار وجود و آگاهی بخشی کنند و حامیانشان را فعال تر کنند. من سعی کردم بین این دو خواسته جمع کنم.

هر کسی یه فکرایی با خودش داره. خیلی هم حساب شده و منطقی و … نیست.

یکی از قرارایی که با خودم دارم اینه که اگه مرگ هاشمی رفسنجانی در زمان حیات من بود حتما توی تشییعش باشم.

خانواده هاشمی ناراحت نشن. آدمیزاده دیگه فکر می کنه اگه خودش 40 سال از دیگری جوونتر باشه حتما خودش دیرتر میمیره. خیالات آدمای سالم سر و ته نداره چه برسه به یه سرطان ذهنی.

یکی دیگه از فکرام اینه که اگه موسوی و کروبی از حصر آزاد شدن حتما به دیدنشون برم. هرچی می خواد بشه بشه.

یه وقتایی که خبر بیماری این دو نفر می رسد می ترسم نکند مجبور شوم قرار هاشمی رو در مورد آنها اجرا کنم ولی ته دلم روشنه که انشاءالله زنده روی آزادی رو می بینن.

اینو در حالی می گم که محتوای اون تب چرا معترضم، چرا سبز نیستم هنوز تا حد زیادی درسته.

منشاء این خیالات یک جور احساس دین به این سه نفر و نفرت از رفتار ناجوانمردانه حکومت با آنهاست.

می بینی از دست حساب کتاب و خبر تحلیل که خسته می شم دست به افشاگری خود بی منطق خیالاتیم می زنم.

خلاصه نوشته قبلی این بود که ایران چه باید بکند در حالی که قبول پیشنهادهای یک طرفه غرب ممکن است سبب تشویق آن به زیاده خواهی بیشتر شود، مقاومت بر موضع کنونی سبب فشار بیشتر تحریم ها با گذشت زمان گردد و خروج از مذاکرات یا هر اقدام سخت دیگری در برابر زیاده خواهی آمریکا و غرب ممکن است بهانه مورد علاقه حداقل بعضی ها در غرب را به ایشان بدهد.

اول تا یادم نرفته است پیشنهادهایم را بگویم. بسته پیشنهادی بنده شامل یک شوک دیپلماتیک و دو حرکت غیرصریح داخلی و خارجی است.

شوک

اگر غرب به عدم انعطاف در مورد تحریم ها و به رسمیت شناختن حق ایران ادامه داد، ایران باید ضمن ترک مذاکرات اعلام کند برای یک مدت مشخص مثلا 2 تا 4 ماه داوطلبانه غنی سازی 20 درصد را تعلیق می کند. در عین حال باید تصریح کند که غنی سازی به هر شدت و به هر مقدار را با مقاصد صلح آمیز حق خود بر اساس NPT می داند و ان تعلیق محدود فقط فرصتی برای غرب برای انجام اقدامات مورد علاقه ایران است و اگر در پایان این محدوده زمانی امتیازات قابل قبولی توسط طرف غربی اعلام نشود ایران تعلیق را لغو کرده و ادامه عضویت خود در NPT را مورد بررسی مجدد قرار خواهد داد.

حرکت داخلی

جمهوری اسلامی باید حصر رهبران جنبش سبز را کمرنگ کند. در مرحله اول می تواند اجازه ملاقات همیشگی آنها را با خانواده هایشان در منزل خودشان بدهد. در مراحل بعد ضمن هماهنگی با موسوی و کروبی اجازه ملاقات کنترل شده چهره های سیاسی مشخص مانند خاتمی با آنها را بدهد. خاتمی  و در حالت ایده آل و رویاییش شاید موسوی و کروبی می توانند سخنانی در مورد لزوم پایبندی مذاکره کنندگان به حقوق هسته ای  قانونی ملت بیان کنند که در رسانه های مخالف نقل شود.

حرکت خارجی

ایران باید در جهت سست کردن زیر پای حاکمان متحد آمریکا در منطقه اقدام کند. منظورم بیش از اقدامات سخت نوعی دیپلماسی عمومی است. یک راه این سست کردن قابل دفاع کردن سیاست ایران در مورد سوریه است. به نظر به جای تاکید روی بیداری اسلامی بودن باید بر روی حق تعیین سرنوشت مردم در همه جای منطقه و عدم صلاحیت حکام مستبدی مانند حاکمان قطر و عربستان برای دلسوزی مردم منطقه یاد کرد. باید با روسها درباره اینکه با کمک به ایران بر علیه متحدین آمریکا در منطقه در آینده کل منطقه و نه فقط سوریه منفعت بیشتری خواهند داشت صحبت شود. با تظاهرات مخالفان علیه پوتین می توان به او یادآوری کرد که غرب در صورت فراغت از خاورمیانه به سراغ مقابله با او در داخل کشورش خواهد رفت. باید تبلیغات رسانه ای در مورد تنهایی ایران در برابر غرب و نیاز ایران به کمک مسلمانان و نیز خیانت دولتهای متحد غرب بر علیه ایران داشت.

دفاع از پیشنهاد

قسمت شوک می خواهد فضای رسانه ای آماده برای خطرناک جلوه دادن ایران و صادق نبودن آن در مذاکرات را بشکند. از طرف دیگر اگر یکی از مشکلات در انجام معامله بی اعتمادی طرفین به یکدیگر و ریسک نکردن برای انجام گام نخست باشد این پیشنهاد با انجام گام اول بازی را با ابتکار عمل ایران یک مرحله به پیش می برد. ممکن است تصور شود این یک امتیاز مفت و مجانی به طرف مقابل است ولی چنین نیست. اولا به نظر من امکان هیچ گونه معامله ای بدون لغو غنی سازی 20 درصد وجود ندارد. از طرف دیگر غربی ها مانند تفسیر غلطی که از توافق سعدآباد و ژنو ارائه دادند تمایل دارند تصمبم ایران به صرف نظر داوطلبانه از حقوقش در توافقات سیاسی دوجانبه را به تعهدات حقوقی کشورمان تبدیل کنند در حالی که اعلام یکطرفه ایران چنین نیست. در حال حاضر غرب می خواهد تعهد تعلیق غنی سازی 20 درصدی را بدون لغو تحریم ها و حتی بدون تضمین غنی ساری زیر 20 درصد را از ایران بگیرد و همزمان تفسیرهایی از NPT را منتشر می کند که به غلط حق غنی سازی را انکار می کند. تعلیق بدون مذاکره حتی می تواند موجب شکاف در بین طرف مقابل شود. نکته دیگر این است اگر غرب با دیدن عقب نشینی ایران تا پایان مهلت تعیین شده امتیازی نداد ایران با پیش دستی در عقب نشینی می  تواند مشروعیت اخلاقی اقدامات پیش روانه را به دست بیاورد. آخرین حسن چنین تاکتیکی دادن فرصت به اوباما برای نمایش یک پیروزی در برابر ایران در تبلیغات انتخاباتیش است. می توان این لطف را آگاهانه به اطلاع خود او هم رساند تا شاید در نرم تر شدن موضع شخصیش موثر باشد.

کمرنگ کردن حصر رهبران سبز هم نوعی سیگنال خلاف انتظار به فضای رسانه ای و طرف های دیگر است. میزان مانور ایران در مورد مذاکرات هسته ای و تحریم ها حد مشخصی دارد که به نظر می رسد طرف مقابل به خوبی آماده رویارویی با آن است اما انعطاف در برابر منتقدین داخلی آخرین اقدامی است که آنها انتظارش را دارند و بنابراین می تواند باعث تغییر جو رسانه ای شود. این حرکت این پیام ناگفته را دارد که ایران در برابر فشار راه حل های متنوع تری از آنچه غرب فکر می کند دارد. به شخصه فکر می کنم اگر به درستی و بدون کبر و فریب با موسوی و کروبی صحبت شود آنها حاضرند برای رفع خطر از کشور در چارچوب اصولشان با حاکمیت همکاری کنند.

حرکت داخلی مکمل حرکت ایران در خارج است. نرم تر شدن حاکمیت با منتقدین داخلی صلاحیت اخلاقی بیشتری به آن برای نقد متحدین غرب در منطقه می دهد. هدف اصلی در این میان عربستان است. عربستان با تامین نفت ارزان برای غرب هزینه فشار بر ایران را می پردازد و از طرف دیر سعی می کند با فشار بر دولت سوریه و تاثیرگذاری بر کشورهای در حال تحول نفوذ منطقه ای ایران و خطر سرایت انقلاب به داخل قلمرواش را کم کند. وضع استبدادی عربستان، کهولت حاکمان آن و تکیه زیاد غرب به آن در فشار بر ایران آن را به نقطه آسیب پذیر آمریکا و غرب تبدیل کرده است. اگر ایران بتواند در شروع انقلاب در عربستان موثر باشد کل استراتژی غرب فرو می ریزد. مبنای این کار می تواند این باشد که به جای تاکید بر قدرت منطقه ای ایران بر مقابله غرب به ایران و لزوم کمک مسلمانان به ایران و خائنانه بودن همدستی حکام عرب با کفار غرب بر علیه ایران باشد. دیپلماسی فعال ایران باید همه جا از اجلاس احتمالی در روسیه درباره سوریه گرفته تا مصاحبه مقامات و … بی صلاحیتی پادشاهان مطلقه برای جهت دهی به انقلابهای مردمی بگویند. از طرفی ایران باید بیش از پیش در تعامل با کشورهای تازه انقلاب کرده قرار گیرد. برخی معتقدند تنش بالا با عربستان ریشه خیلی از مشکلات ماست ولی نکته این است که سعودی ها از روی ترس سرنگونی به رویارویی با ایران می پردازند و ما نمی توانیم این ترسشان را بهبود ببخشیم. شاید هم بتوان در پیش رو لبخند بیشتری به عربستان زد و پیامهای فوق را قسمتهای کمتر رسمی منتشر کنند. برای فشار بر عربستان حرکت شیعیان بحرین و خود عربستان مهم است فقط باید در دام بازی های شیعه و سنی نیفتاد. در مورد سایر کشورها بخصوص کشورهای انقلاب کرده باید دیپلماسی فشرده و شخصی را در پیش بگیریم و همه جا بر حق تعیین سرنوشت مردم و خوشحال نبودن آمریکا از انقلابها تکیه کرد. از طرف دیگر ما باید سعیمان را برای گسترده شدن دیپلماسی روسیه برای حفظ نفوذش در منطقه انجام دهیم. نباید اجازه دهیم ایران را در ازای سوریه به غرب بفروشد. باید خطر غرب برای حکومت پوتین را به وی گوشزد کرد.

خلاصه پیشنهاد من ابتکار عمل در دادن یک امتیاز به غرب برای مدت محدود، کمی گشایش در فضای داخلی و فعالیت شدید رسانه ای و دیپلماتیک در تحولات منطقه در همان زمان است.

البته اینها همه حساب و کتاب بود. حسابها ممکن است غلط از آب دربیاید. از طرف دیگر وقتی همه جا تاریک است ممکن است اتفاقاتی بیفتد و خدا گشایشی بفرستد. پس ناامید نباشیم نترسیم و با انصاف و عدل و صداقت نسبت به مردم خودمان نظر رحمت خدا را شامل حال خود کنیم.

حاشیه: تازگی ها این وبلاگ در عربستان هم خواننده دارد. التماس دعای ویژه.

آقای توکلی در جلسه ای گفته اند که اگر موسوی به قانون متوسل می شد، می توانست رییس یک حزب 13 میلیونی باشد و از دولت انتقاد کند و حتی دور بعد به طور طبیعی رییس جمهور شود.

این نظریه را اصولگرایان دیگری هم مطرح کرد اند. به نظر من این فرض از اساس غلط است. البته اعتقاد به غلط بودن این به معنای درستی اقدامات میرحسین موسوی نیست که من انتقادهای مختلفی از کارهای او داشته ام (اینجا و اینجا).

جواب کوتاهش این است که موسوی با رای 13 میلیونیش به عنوان اپوزیسیون داخل نظام چه کاری بیش از خاتمی با 2 پیروزی با رای بالای 20 میلیون می توانست بکند؟

اما کمی دقیق تر:

اگر موسوی به شورای نگهبان شکایت می کرد نتیجه همین می شد بدون اعلام ریز صندوقها و حتی احتمالا بدون بازشماری 10 درصدی. بسیاری از اصلاح طلبان بازداشت و محاکمه می شدند اما این بار اتهامات از نوع توهین به رییس جمهور، نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام (مثلا به خاطر مصاحبه با بی.بی.سی فارسی و …) می بودند.

موسوی در بهترین حالت تشکری از جانب برخی اصولگرایان می گرفت. رهبری در نماز جمعه بعدی می گفت برخی کاندیداها فریب خوردند (اعلام پیروزی ساعت 11) که زود متوجه شدند. منصوبین رهبری به به و چه چه می کردند که موسوی و اصلاح طلبها قصد آشوب داشتند اما با یک نهیب رهبری بر خود لرزیدند. در طول چند سال این تشکر و آن هدایت یافتن جای خودش را می داد به اشاره به توطئه بزرگی که خنثی شده است.

کروبی را با توجه به رایش چنان به سخره می گرفتند که دیگر نتواند کار سیاسی کند. انتقاد موسوی از دولت هم توسط اصولگرایان کینه او از احمدی نژاد بابت شکستش در انتخابات تحلیل می شد (همانطور که در مورد هاشمی شده بود). جواب هر انتقادی از احمدی نژاد و تقبیح قانون شکنی هایش یادآوری دموکراسی به منتقدان بود. جناب توکلی همین انتقادهای فعلیش را هم دست به عصا می کرد چون از پایگاه رای موسوی و تمایلاتشان خبر داشت و راضی نبود موسوی حتی دور بعد ریس جمهور شود.

اما کار به همینجا محدود نمی شد. اصولگرایانی که نتوانسته بودند احمدی نژاد 17 میلیونی 2 مرحله ای را لگام قانون بزنند در زیر فشار پر رای ترین ریس جمهور تاریخ انقلاب له می شدند. دیگر اختلاف بر سر وحدت جبهه متحد و جبهه پایداری نبود، با فشار دولت اکثر کسانی که از تیم دولت نبودند (شاید حتی خود جناب توکلی) از لیست اصولگرایان حذف می شدند. بیشتر کاندیداهای اصلاح طلب رد صلاحیت می شدند. شاید جناب مشایی کاندیداهایش را علنی تر معرفی می کرد. اختلاس 3000 میلیاردی کشف نمی شد یا اگر می شد همان استیضاح مسخره وزیر هم برگزار نمی گشت.

در مورد سرنوشت معرفی معاون اول و برکناری وزیر اطلاعات توسط رییس جمهور بی رقیب و محبوب و قهرمان شکست هاشمی و اصلاح طلبان هم نظر نمی دهم که خواننده خودش پیش بینی کند.

حاصل سخن اینکه برخی اقدامات موسوی غلط بود ولی نادیده گرفتن تجربه برخورد آقای خامنه ای، دستگاههای منصوب ایشان و اصولگرایان در برابر قانونگرایی خاتمی در ایجاد سناریویی شبیه آنچه در بالا آمد  و محاسبات حاصل از آن در ذهن کسی مانند موسوی بی انصافی و مانع اشتباهات آینده است.

* نوشته مرتبط

* رفتار حاکمیت در برابر اصلاح طلبان و منتقدین ماند اسرائیل در برابر فلسطینی ها و غرب در برابر ایران است که چون به هیچ حد و عهد و قانونی پایبند نیستند رادیکالیسم را در طرف مقابلشان تقویت می کنند و همزمان او را به رعایت قوانین و عرف و مصالح بین المللی فرا می خوانند.

در سخنان آقای خامنه ای در دیدار با نمایندگان مجلس هشتم تعبیر ناجوانمردانه ای بود که با وجود گذشت بیش از یک ماه از آن نتوانستم از نوشتن درباره آن خودداری کنم. و اما آن تعبیر چه بود؟

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى – 8/3/1390

(8 سال بعد از انتخابات)

واقعاً خودشان را كُشتند كه شايد بتوانند در يك برهه‌اى انتخابات مجلس را عقب بيندازند، اما نتوانستند. رؤساى قوا با همديگر همدست شدند كه نگذارند انتخابات مجلس شوراى اسلامى سر وقت انجام بگيرد، اما نتوانستند. خيلى تلاش كردند، آمدند، بحث كردند، حرف زدند، روزنامه نوشتند، امضاء جمع كردند، مأمورين دولتى را بسيج كردند، ولى الحمدلله نتوانستند.

 

انتخابات مجلس هفتم

انتخابات مورد اشاره انتخابات مجلس هفتم است. در آن انتخابات رد صلاحیت گسترده نامزدهای اصلاح طلب که شامل نمایندگان مجلس ششم هم می شد باعث اعتراض جناح اصلاح طلب شد. راهکار احزاب مشارکتمجاهدین تحصن نمایندگان در مجلس و استعفای مدیران اصلاح طلب به خصوص استانداران و در خواست از خاتمی برای عدم برگزاری انتخابات به علت رقابتی نبودن آن بود. در مجلس کروبی با تحصن مخالفت کرد. در دولت آقای خاتمی در نهایت تسلیم عدم برگزاری انتخابات نشد. این دو سعی کردند با لابی با رهبری میزان رد صلاحیتها را کاهش دهند که البته در نهایت شورای نگهبان انعطاف چندانی نشان نداد. کروبی به همراه اندکی از کاندیداهای اصلاح طلب باقی مانده در انتخابات شرکت کرد و رای نیاورد. در دولت خاتمی هم هیچ استانداری استعفا نداد.

 

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار اقشار مختلف مردم‏ – 15/11/1382

(15 روز قبل از انتخابات)

اين روزها وقتى به تبليغات جهانى نگاه مى‏كنيد، مى‏بينيد حيله فعلى آنها هم در اين قالب ارائه مى‏شود كه انتخابات را به تعويق بيندازيم! آن، استراتژيشان است؛ اين هم تاكتيكشان است. مرتب هم مسؤولان كشور و مسؤولان اجرايى را تشويق مى‏كنند به اين‏كه شما نمى‏توانيد انتخابات را راه بيندازيد و نبايد راه بيندازيد.

البته اين روزها حرفهاى گوناگونى از زبانها و بلندگوهاى مختلف در داخل كشور بلند شد كه بعضى از آنها بسيار دل‏آزار بود. راه صحيح را بايد جستجو كرد. واقعاً كسانى كه مسؤول و دلسوزند، خيلى زحمت كشيدند و خيلى تلاش كردند. من از همه آنها تشكّر مى‏كنم. شوراى محترم نگهبان خيلى تلاش كرد و خيلى زحمت كشيد؛ واقعاً جاى قدردانى و سپاسگزارى دارد. رئيس جمهور محترم و رئيس محترم مجلس خيلى تلاش كردند و خيلى زحمت كشيدند؛ از آنها هم تشكّر مى‏كنم. دستگاههايى كه مسؤول هستند، هر كدام به نوبه خود تلاشهاى خوب و شايسته‏اى كردند. البته كسانى هم هستند كه زياده‏خواهند و همان‏طور كه عرض كرديم با گردن‏كلفتى مى‏خواهند كار خود را پيش ببرند. اينها مى‏خواهند روى مسؤولان كشور فشار وارد آورند. روى اين آقايان فشارهاى زيادى بود، اما ايستادگى كردند. من از خداى متعال براى آنها توفيق مى‏خواهم و از آنها تشكّر مى‏كنم كه در مقابل فشار گروههاى فشار و زياده‏خواه ايستادگى كردند و تسليم نشدند؛ هم رؤساى محترم آن دو قوّه و هم شوراى محترم نگهبان.

پاسخ رهبر انقلاب به نامه روسای قوای مجريه ومقننه مبنی بر برگزاری انتخابات در موعد مقرر – 18/11/1382

(12 روز قبل از انتخابات)

نامه شما كه حاكی از تلاشهای مجدانه تان برای انتخابات شكوهمند مجلس هفتم و عزم جدی بر انجام دادن اين فريضه ملی و انقلاب در وقت مقرر خود می باشد، موجب خرسندی و تشكر اينجانب گرديد.

نامه رهبر انقلاب در قدردانی از حجت الاسلام والمسلمين كروبی رييس مجلس – 7/12/82

(6 روز پس از انتخابات)

بسم‌الله الرحمن الرحيم
جناب حجت‌الاسلام آقای حاج شيخ مهدی كروبی دام اجلاله
با سلام و تحيت و ابراز تاسف از انصراف جناب‌عالی از نامزدی دور دوم انتخابات مجلس هفتم، لازم می‌دانم اولا از تلاش جانكاه جناب‌عالی برای حفظ اعتدال مجلس شورای اسلامی در سال‌های مديريت مجلس ششم و ثانيا از همراهی و همكاری مجاهدت‌آميزی كه برای برگزاری بهنگام و قانونی انتخابات مجلس هفتم نشان داديد، تشكر نمايم.
اميد است اين خدمت باارزش كه در جهت استحكام نظام اسلامی و نوميد كردن بيگانگان مداخله‌جو انجام گرفت، مورد قبول حضرت احديت جل و علا و موجب پاداش دنيوی و اخروی برای آن‌جناب باشد.
توفيقات روزافزون شما را از خداوند متعال مسألت می‌كنم.
والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته
سيدعلی خامنه‌اي7/12/82

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در ديدار اعضاى هيأت دولت‏ – 10/5/1384

(آخرین دیدار دولت خاتمی و یک سال و نیم پس از انتخابات)

لازم است از شخص جناب آقاى خاتمى هم صميمانه تشكر كنم. اين را به شما دوستان بگويم، به خود ايشان هم شايد بارها گفته‏ام؛ در طول هشت سالى كه ما با ايشان به‏طور مستمر و مداوم در ارتباط بوديم، رفاقت و صميميت ما با ايشان روزافزون بوده؛ خدا را شكر. الان پيوند عاطفى و محبت‏آميزى كه بين بنده و آقاى خاتمى هست، از آنچه در هشت سال پيش بوده، بمراتب مستحكم‏تر است؛ و اين ناشى از خصوصياتى است كه من در اين مدت در ايشان حس كردم. تدين و پايبندى و نجابت و روحيه‏ى نجيب ذاتىِ ايشان واقعاً جزو امتيازات و خصال برجسته در ايشان است. ايشان در اين مدت تلاش متراكمى انجام دادند؛ ما شاهد بوديم و مى‏ديديم. در مقاطع زمانى مختلف، كشور و دولت و مسؤولان با حوادثى مواجه شدند، و ايشان در يكى از حساس‏ترين مراكز اين مواجهه قرار داشتند و صبر و تحمل كردند؛ ان‏شاءاللَّه خداى متعال اجر اين صبر و تحمل را خواهد داد.

در ميان خصوصيات ايشان، اگر من بخواهم روى يكى از آنها تكيه كنم، اين است كه ايشان در همه‏ى اين مدت، دشمنانى را كه كمين كرده و خيز برداشته بودند، نااميد كردند. خيلى‏ها از سال 76 – از اول تشكيل اين دولت مى‏خواستند آقاى خاتمى را در موضع مقابله و مواجهه‏ى با نظام قرار دهند؛ خيلى هم تلاش كردند؛ ما شاهد بوديم. البته ريشه و مبنا و سلسله‏جنبان اين تلاشها در بيرون از اين مرزهاست؛ منتها كسانى هم متأسفانه همان انگيزه‏هاى فاسد و پليد را در داخل انعكاس مى‏دادند. خيلى تلاش كردند، اما آقاى خاتمى حقيقتاً مقاومت كردند.

نتیجه

می بینید که پاداش نجابت و ایستادگی خاتمی و کروبی در برابر به اصطلاح تندروها و نهایت همه آن تشکر کردن ها و دعاهای خیر رهبری در حق ایشان تهمت دست به یکی کردن برای تعویق انتخابات است. حداکثر کاری که این دو نفر کرده اند مطرح کردند تعویق انتخابات در جلسه با رهبری است (در عرصه عمومی که شخصا اظهار نظری در این مورد ندیدم) که در نهایت هم با استدلال یا تشر آقای خامنه ای از نظر خود صرف نظر کرده اند و در عوض تا سالها از هم جناحی ها و بدنه هوادار خود برای برگزاری و شرکت در آن انتخابات سرزنش شده اند.

حالا تصور کنید اگر موسوی با پیغام رهبری که می گفت خودت را از تظاهرات خیابانی جدا کن تو جزء اینها نیستی پاسخ مثبت می داد یا پس از اینکه در خطبه 29 خرداد او و کروبی را از شخصیت های نظام دانست بلافاصله دست از پافشاری بر خواسته خود برمی داشت و مثل یک پسر خوب می رفت و به شورای نگهبانی شکایت می کرد که چند تن از فقهای آن بیانیه حمایت از احمدی نژاد را امضا کرده بودند و دو تن از حقوقدانانش منصوب مستقیم احمدی نژاد بودند، پس از چندسال و در کدام سخنرانی باید تاوان کار نکرده را می داد.

منظور از این نوشته نفی ولایت پذیری و بی ارزش دانستن نجابت یا تجویز ضمنی تندروی نیست بلکه غرض این است که رفتار آقای خامنه ای این سیگنال را برای کسانی که با ایشان اختلاف نظر دارند می فرستد که ولایت پذیری و نجابت آخر و عاقبت ندارد و در نهایت همان می شود که تندروها می گفتند. شاید رمز تغییر گفتمانی جناح چپ به سمت سکولاریسم هم (که در همین سخنرانی مورد تعریض قرار گرفته است) دریافت مکرر همین سیگنال باشد.

اگر راهپیمای 25 بهمن قبل از 22 بهمن می بود، تمام راهپیمایان 22 بهمن را مخالفین آن جا می زدند.

اگر مانند سال قبل دعوت به 22 یهمن می شد، برخورد بود و انکار حضور منتقدان.

حالا که بعد از 22 بهمن برگزار شده می گویند چرا با مردم در 22 بهمن از مردم منطقه حمایت نکردید.

می گویند آمریکا و اسرائیل در معرض یک زلزله سیاسی هستند و مردم منطقه همه از انقلاب اسلامی الگو گرفته اند. قبلا هم بارها گفته اند که مردم در 9 دی 88 و 22 بهمن نشان دادند که حقیقت را فهمیده اند و سران فتنه آنقدر بی آبرو شده اند که اگر از خانه بیرون بیایند مردم با آنها برخورد می کنند. اما در این اوج قدرت خارجی و داخلی و ضعف دشمنان دعوت مردمی 2 فتنه گر بی آبرو کلی برایشان گران تمام می شود. آنقدر که خیابان را پر از نیرو می کنند.

بقیه را نمی دانم ولی در مورد خودم علی مطهری دقیق ترین جرف را زد. یکسال گفته شد که قضبه تمام شد. مرگ و تشییع جنازه فتنه اعلام شد. از یکسال تبلیغات و تاریخ سازی گذشته برای 9 دی سالگرد هم گرفتند. به سرکوب مردم در کشورهای همسایه هم اعتراض کردند گویا سرکوب سال 88 در کشور دیگری واقع شده است. لازم شد اثبات شود که دروغگو کیست.

 

بعد از 25 بهمن حصر موسوی و کروبی کامل شد. از همان اول معتقد بودم دستگیری این دو بر اساس گذشته پس از انقلاب اتفاق نمی افتد ولی ذهنم متوجه حصر نبود.

از غیرقانونی بودن این اقدام بگذریم که واضح است و حاکمیت هم نشان داده است تقید به قانون را برای مخالفش می خواهد وگرنه برای حفظ حکومت آن را دست و پاگیر می داند.

اما موردی که من نگرانش هستم سرنوشت سبزها پس از حصر موسوی و کروبی است. راهپیمایی 25 بهمن از یک نظر خاص بود و آن اینکه دعوت به آن از طرف موسوی و کروبی و سایتهای اصلی این دو کاملا روشن انجام شد. آن هم در شرایطی که نه سوار بر یک راهپیمایی رسمی مانند روز قدس بود و نه از ابهام درخواست مجوز و سپس سکوت در قبال حضور هواداران (مانند 25 و 30 خرداد 88) استفاده شد. در دعوت مردم برای راهپیمایی پس از عدم صدور مجوز، بیانیه ای با نام «شورای هماهنگی راه سبز امید» در سایتهای رسمی موسوی و کروبی منتشر شد. پس از حصر آن دو این شورا دعوت به راهپیمایی 1 اسفند کرد و در آخرین مورد از مقاومت مدنی، تحصن و اعتصاب استقبال کرده است.

از هویت اعضای این شورا اطلاعاتی در دست نیست و به همین دلیل قابل سوء استفاده است. اتفاقی که قبلا راجع به رنگ سبز هم افتاد و تروریست های وطنی هم خود را سبز نامیدند.

از برخی قرائن به نظر می رسد که اردشیر امیرارجمند و مجتبی واحدی از اعضای این شورا باشند. اولی را از سخنرانیش در دانشگاه UCL شناختم که سخنرانی محکم و همگنی بود. سخنران هم بر سخنرانی و پرسش و پاسخ مسلط بود و هم ناسازگاری در افکارش (صرف نظر از درست یا غلط بودن آنها) نداشت.  از معدود اظهار نظرهای شفاف میرحسین و مشاورانش بود که در آن هم عناصری برای موافقت و هم نکاتی برای مخالفت با جنبش سبز یافتم. درباره اش تحقیق کردم او در دهه اول انقلاب تحصیلاتش را در حقوق و در فرانسه انجام داده است و در ایران کرسی حقوق بشر یونسکو در دانشگاه شهید بهشتی را داشته است. بر خلاف سخنرانی این سابقه و نشانه های کوچک دیگر من را نسبت به او محتاط کرد.

مجتبی واحدی را نمی شناختم اما از سرمقاله های متعادل و منطقی روزنامه آفتاب یزد (که یک سالی توفیق اجباری مطالعه  تقریبا هر روزش را یافتم) لذت می بردم. قضیه اشاره رامین به سردبیری آفتاب یزد از لندن و استعفای او پیش آمد، کمی تعجب کردم ولی سخت نگرفتم که رامین تابناک و … را هم صهیونیستی می خواند. اما حضور یکباره آقای سرمقاله نویس معتدل در VOA و تندشدن یکباره مواضعش برایم مشکوک بود. ماهواره ندارم . نمی توانستم پیگیر مواضعش باشم ولی معمولا به تغییر موضع های یکباره مشکوکم.

گذشته از مشخص نبودن اعضای شورای هماهنگی راه سبز و احتیاط من نسبت به 2 نفری که احتمالا از اعضای شورا هستند، نگرانی دیگر خارج نسین بودن این دو است و تجربه نشان می دهد جدایی از جو داخلی برای نیروهای سیاسی خطای دید می آورد. هرچند امیرارجمند فهم خوبی از این آفت دارد ولی تکیه یکباره بر اعتصاب، تحصن  و مقاومت مدنی در برابر صبر و استقامت و آگاهی بخشی که میرحسین موسوی هوادارانش را به آن توصیه می کرد نشان از تغییر رویکردی می دهد که شاید نشانه شبیه سازی شرایط ایران با کشورهای منظقه باشد. تجربه سال 88 نشان داده است که اقدامات اینچنینی هم در نهایت حدی از اثربخشی را دارند و مانند هر اسلحه ای استفاده بیش از حد از آنها باعث کندیشان می شود.

از سوی دیگر شرایط ایران با تونس، مصر و لیبی متفاوت است. به نظر من آنچه جمهوری اسلامی را تاکنون حفظ کرده است نه سرنیزه سرکوبگران که اعتقاد بخشی از مردم به آن است (خواه به صورت ایجابی که حکومت خوبی است یا به صورت سلبی که اگر شرایط فعلی تغییر کند اسلام در خطر است).  مورد دیگر استقلال جمهوری اسلامی است که باعث می شود قدرت بالاسری نباشد که ترتیب یک نوع face off را برایی مهار اعتراضات بدهد. پیچیدن نسخه مصر برای ایران احتمالا فقط اوضاع را پیچیده تر می کند.

پ.ن: ایم مطلب را در نیمه شب 6 بهمن نوشتم و برای ساعت  انتشار در ساهت 20 امروز زمانبندی کردم ولی با توجه به بیانیه شماره 4 شورای مذکور زودتر منتشر می کنم.

دروغ و 25 بهمن

فوریه 16, 2011

25 بهمن رفتم بیرون. سبز نیستم ولی می خواستم دروغ تبلیغاتی حکومت و رسانه های حکومتی در مورد اینکه مشکل حل شد و با 9 دی جنازه فتنه تشییع شد افشا شود.

مجوز هم لازم نداشت مگر راه رفتن در پیاده رو مجوز می خواهد. از فردوسی تا یادگار امام را پیاده روی کردیم. هر جا تعداد زیاد می شد گارد ضدشورش و یا لباس شخصی و بسیج حمله می کردند. مردم را کتک می زدند و اینجا بود که شعار داده می شد. دقت کنید برخورد به خاطر شعار نبود شعار به خاطر برخورد بود. گاز اشک آور هم به مقدار زیاد.

گله به گله مامور و لباس شخصی و بسیجی دیده می شدند. تقریبا هر 50-100 متر. سر هر خیابان مهمی نمی گذاشتند کسی از چهارراه رد شود و جمعیت را به جنوب یا شمال منحرف می کردند. راستی گفتم بسیجی و یاد لباس های جدیدشان افتادم. لباس هایی مدل لباس های کویری نیروهای آمریکایی. یاد سرلشکرهایی که لباس بسیجی می پوشیدند به خیر امروز انقلاب پیشرفت کرده و به بسیجی پشت لب سبزنشده لباس گروه ضربت می پوشانند. بسیجی های خیابان رودکی و فرصت خیلی وحشی و بی ادب بودند و بسیجی های سر یادگار ملایم تر.

سیاست دستگیری یا سد کردن نبود بلکه ترساندن، تحقیر کردن و پراکنده کردن بود. با فحش با کتک با گاز اشک آور با فیلمبرداری. برادری بسیجی به یکی از خانمها فحش ناموسی می دهد. ج..ه! من نگاهم به آن بسیجی مسن تر و ملایم تری است که موافق فحش نیست ولی به برادرش نمی گوید که این یک کلمه حرف 80 ضربه شلاق دارد. سخت می گیرم که این حرفها برای کروبی است بسیجی افسر جنگ نرم که این حرفها را ندارد.

یکجا مردم زیاد می شوند یک لباس شخصی با 2 متر قد و وزن بالای 120 با یک وسیله تسمه مانند که صدای خاصی می دهد به جمعیت هجوم می برد. از بی رحمی اش یاد تعزیه می افتم.

دروغ شکست فتنه و رضایت مردم نباید فاش می شد. دروغ را افراد مقدسی گفته بودند که با امام زمان ع هم درد دل می کنند و باید به هر قیمت حفظ می شد.

جمعیت میلیونی نبود ولی برای افشای دروغ کافی بود. فکر کنم به اندازه تجمع 9 دی 88  بود. البته دقیق نمی شود گفت اینجا باید مرتب حرکت می کردی و مسیر از امام حسین تا آزادی هم خیلی طولانی بود تازه کلی از افراد را هم داخل فرعی ها پراکنده می کردند.

 

دیروز رفتم تا دروغ افشا شود ولی از امروز آنقدر دروغ شنیده ام که دارم خفقان می گیرم. یک نفر کشته شده و می گویند در آن خیابانهایی که اگر به برادر محترم ضدشورش یا بسیجی خیره می شدی یا کتک می خوردی یا فحش می خوردی یا دستگیر می شدی موتور سوار منافقین آمده است و او را ترور کرده است و رفته است. خب بجای اینکه درگیر پیاده روی این 300-400 نفر شوید فکری به حال تیم های ترور می کردید.

می گویند او بسیجی و حافظ قرآن بوده است البته این یکی را راست می گویند. من خودم عضو بسیج هستم و دارم فکر می کنم اگر دیروز کشته می شدم حداقل با سلام و صلوات کفن و کفن می شدم. فکرش را بکن با حضور همان بسیجی محترمی که خیلی راحت بهمان می گفت «خاک تو سرتان!»

بسیج sms زده است که فردا صبح در تشییع شهید صانع ژاله شرکت کنیم و 9 دی دیگری بیافرینیم. حسین شریعتمداری پیاده روان را 300 – 400 نفر شمرده است. محسن رضایی موسوی و کروبی را عمله آمریکا دانست. وبلاگهای اصولگرا عکس های خونین بسیجیان مظلوم را می زنند. علی لاریجانی بالاخره بصیرت پیدا کرد و نطق غررایی کرد. نمایندگان مجلس هم شعار اعدام کروبی و موسوی را دادند.

 

آقای خامنه ای به رییس جمهور ترکیه گفته است که تحقیر مردم علت اصلی قیام مصر بود در حالی که در همان روز پیروانش مردم را در خیابان انقلاب و آزادی تحقیر می کردند و می ترساندند.

در شیپور دستگیری سران فتنه دمیده می شود. آتش تهیه رجانیوز و فارس و الف و تابناک و کیهان و 20:30، تحصن در برابر دادسرا و حوزه و …

اگر قرار به دستگیری باشد به گمانم نزدیک عید اقدام کنند که کشور تعطیل باشد و قضیه از داغی بیفتد. خیالی نیست آن هم می تواند باعث افشای بیشتر دروغ شود. در تاریخ جمهوری اسلامی هیچ مخالف بزرگی محاکمه نشده است. نه بنی صدر نه شریعتمداری  و نه بازرگان و منتظری. بدعت در سرکوب بدعت در مخالفت را در پی خواهد داشت.