دیندار و غیر دیندار: بزرگی یا کوچکی
سپتامبر 18, 2011
من عادت کردهام که در محیط سکولار که افراد غیردیندار در آن فراوان است کار کنم. سختیهایی دارد ولی میارزد به آن خوشی تنبل کننده ای که حاصل یکسره در میان خودی ها و مسلمانها بودن است. آنقدر دیدهام که بچه مذهبیها از ترس سختیهای چنین محیط هایی به ادارات دولتی پناه میبرند (و در محیط فسیل کننده آنجا سرد و کم تحرک یا دگم نابینا می شوند) که ترجیح دادهام من با حرکت در جهت مخالف به تعادل کمک کنم.
اسطوره هایم کسانی مانند امام موسی صدر و یا شهید بهشتی و شهید مطهری هستند که در شرایط برابر و در محیطهایی که در عرف زمان آنها جزء قلمرو نادینداران بوده است تبلیغ دین کردهاند. کسانی که به جای طلاب گلخانه ای محبوس در حوزه به ضربه تازیانه مخالف بی ملاحظه چون گیاه صحرایی ریشه دوانده اند.
داستانهای مورد علاقه ام از جنس زندگی چمران است که به دختر بی حجاب لبنانی روسری هدیه میدهد و چنان مسلمانیش واقعی است که آن دختر سالها بعد از چمران امروز در ایران با چادر عربی برای ما از خاطره چمران می گوید.
البته ما کجا و آنها کجا! به خودم نمیبینم کسی را هدایت کنم. امیدم این است که همکار خوبی باشم که مسلمان هم هست. شاید آنوقت همکار مسلمان دیگری خجالت نکشد که نشانههای دینداریش را بروز دهد. شاید همکار غیردینداری که مسلمانی را از دور دیده است آن هم مسلمانی ریاکارانه فیلمهای تلویزونی را یا مسلمانی بی اصول حافظان به هرقیمت نظام را یا نامسلمانی فرصت طلبان دوچهره را، باور کند دینداری چیز متفاوتی هم میتواند باشد. این گذشته از نگرانی است که برای مسلمانی کم مایه خودم در چنین فضایی دارم.
خدا لعنت کند آنکه پایه هجو موهن امام هادی ع را گذاشت و در فضای اینترنت منتشر کرد. بار اولی کسی از همکاران برایم ایمیل کرد. پاسخی دادم و پس از آن گفتگویی کردم که به ظاهر قانع شد میان آزادی بیان و توهین به مقدسات افراد چه مرزی هست.
اما همه مثل ایشان عاقل نیستند و همه جا هم زمینه بحث و استدلال مهیا نیست. اصلاً یکی از خواص طنز این است که حاصل یقین است و جای گفتگو و استدلال نیست. به نظرم علت خطرناک بودن مسخره کردن مقدسات هم همین است. منظورم خطرش برای مرتکب آن است. چند وقتی است که هرازگاهی نقل محفل برخی همکاران چنین شوخی های موهنی است. واکنشم سکوت معنی دار است. گاهی اثر میکند گاهی نه.
به سختی سکوت میکنم مبادا خشم بی جایی داشته باشم که من را راحت کند ولی راه فکر کردن را بر کسانی ببندد و فرصت رو کردن به زیبایی دینداری را از او بگیرد. هرچند بزرگترین مشکلم با این حرفها بی فکر بودنش است.و مدام یاد این قطعه از بیانیه16 میرحسین موسوی می افتم:
بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش کوچکی از آثار آن است. بزرگی یک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. کارفرمایی که جانش کوچک بود فکر میکرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمیتواند مالی بیندوزد، حال آن که کارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن میبیند. همینگونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه بهرهمند شدن این است که همه با هم بهرهمند شوند، اما کسانی که کوچکند ظرفی ندارند که در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری که بزرگ است و دینداری که کوچک است. دیندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا مینشیند و با منکر خدا حکیمانه گفتگو میکند. حقیقت خانه خدا همان قلب اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن، حق برگزیدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به کوچک چه کار دارد؟ غیردیندار را در جایگاهی میبیند که میتواند به زیباییهای دین رو کند، اگر نتوانسته است حقیقتی را بیابد احتمال درک آن را از سوی دیگری نادیده نگیرد، یا میتواند کوچک باشد و هر چیزی را که نچشیده است انکار کند؛ هر چیزی را که درک نمیکند ترک کند و بیآنکه بنشیند و برای فهمیدن گوش بدهد، عقاید دیگران را بیاساس بخواند.
جایزه ای برای یافتن اسطوره
آگوست 22, 2011
پایتخت قذافی هم سقوط کرد. آنچه باقیمانده است سرنوشت شخص اوست. ماهیت متناقض رژیم لیبی و دخالت قدرتهای غربی در سقوط دیکتاتور به علاوه ناشناخته ماندن گرایش های نیروهای مخالف تحلیل آینده را بسیار سخت کرده است.
همه اینها به کنار من هنوز نگران امام موسی صدر هستم. خبر پیدا شدن ایشان برایم از سقوط قذافی بسیار گواراتر است.
پیشنهاد می کنم جایزه ای برای هر کس که اطلاعاتی که منجر به پیدا شدن ایشان شود بدهد تعیین شود. مثلا یک میلیون دلار. منظورم اصلا یک اقدام دولتی نیست. دستگاه دولتی ایران نه چابک است و نه به نظرم در عمق ذهنش خواهان پیدا شدن چنین آلترناتیوی هست. خانواده و موسسات منسوب به ایشان می توانند این جایزه را اعلام کنند. آماده کردن مبلغ جایزه هم سخت نیست. فکر می کنم در ایران و لبنان امام موسی صدر صدهزار دوستدار داشته باشد که هریک برای آزادی ایشان 10 دلار مژدگانی دهد.
دعاها و دغدغه ها
آگوست 13, 2011
دعای روزانه ماه رجب را دوست دارم. همیشه برایم سخت است بعد از رجب قطعش کنم.
یا من ارجوه لکل خیر …
اینجوری صدا زدن خدا حرف واقعی دلم است. همین است که حظ می برم.
از دعاهای مختلف ماه رمضان هم دعای روزانه اللهم ادخل علی اهل القبور السرور … را دوست دارم.
آنقدر این دعا به فکر دردهای مختلف هست که سعی میکنم برای هر بندش کسی را جلوی چشمم بیاورم تا دعا لغلغه زبان نشود.
اللهم فک اسیر
امسال هربار این دعا را میخوانم به یاد امام موسی صدر هستم. با شرایط لیبی امید دارم ایشان آزاد شوند و البته بیم اینکه در این وانفسای درگیری و لابد جولان سرویس های اطلاعاتی بلایی سر ایشان بیاورند.
آرزویم این است که حضور دوباره ایشان به عنوان یک عالم–سیاستمدار شیعه سحر منش های فرعونیت زده برخی هم سلکان ایشان را باطل کند. مردم ببیند و مقایسه کنند. فکر میکنم آن موقع خیلی عرصه برای کسانی تنگ میشود که خود انتقادها را مسکوت میگذارند و فداییانشان منتقد را مسکوت می کنند. نام از علی میبرند و از خوی معاویه پرهیز ندارند.
اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین
سالهای قبل در این بند بیشتر حکام مستبد و وابسته عرب را مراد میکردم ولی امسال که طومار آنها در هم پیچیده شده یا میشود به یاد درد خودمان می افتم. علاوه بر خود درد، افسوس اینکه در این روزگار شعف خوار شدن ظالمان همسایه دامن حکومت ما از ظلم پاک نیست تازه ننگ دورویی و ناراستی انقلابی نمایی هم به آن اضافه شده جانسوز است.
اللهم اشف کل مریض
به یاد عزیز خودمان میافتم و همه همدردان ایشان که هر از گاهی در بیمارستان می بینمشان.
از شما هم برای این چیزها التماس دعا دارم.
طلاب مدرسه شائولین
اکتبر 24, 2010
در فیلمهای کنگفویی استاد برای تربیت شاگرد کلی به او سختی میدهد. شاگرد در مدرسه از چوب و دیوار و استاد و … کلی کتک می خورد تا برای مبارزه واقعی آبدیده شود.
قبل از انقلاب طلبه و آخوند اگر میخواست وارد مبارزه برای فکر اسلامی شود جو تجددزده اجتماعی شهرها، رسانههایی که در دست حکومت غیردینی یا نخبگان غیرمتدین بود، بیهزینه بودن استهزای دین و قدرت افکار الحادی در قشرهای تحصیلکرده و سختی مضاعف برای باقی ماندن در دانشگاه برای قشر حوزوی، همه و همه باعث میشد آنها که در میدان باقی میمانند اسطورههایی مانند مطهری و بهشتی و مفتح و امام موسی صدر باشند.
30 سال است کماثری آخوند کتکنخورده را دیدهایم. امروز فرستادن رانتیشان به مدرسه و دانشگاه و رسانه مشکلی را حل نخواهد کرد مگر آن که هوشیارهایشان به فراست دریابند که بدون رانت حکومت، چه کتکها خواهند خورد و راه قوی شدن واقعی را در پیش بگیرند.
شاید حتی با کتک خوردن!
پ.ن: توضیح در مورد رانت حکومت باعث میشود دوباره مطلب به درازا بکشد پس سکوت می کنم مگر اینکه مدعی پیدا شود.