سه آموخته من از شهبازی
سپتامبر 27, 2012
پنج شنبه – ساکت شدن و زندان رفتن عبدالله شهبازی به عنوان کسی که از او آموخته و رای نظرش در حوادث مختلف برایم مهم است برایم ناگوار بود اما هرچه کردم نتوانستم با نامه درخواست آزادی او همدل شوم. در وضع فعلی کشور ما حد آزادی خیلی تنگتر از آنی است که قانون بیان میکند ظلمی که در این قضیه هست برای همه هست در این میان من متوسل شدن به خدمت به انقلاب و سوابق علمی و فرهنگی را نمیپسندم آنها که دستاندرکار تحدید آزادیاند همین حالا آزادی برخی دیگر را (حتی فراتر از حقشان) را بدون آین سوابق و آن خدمات رعایت میکنند پس مشکل این وسط نه نبود آزادی که تبعیض در آن است. به نظر من آن توسل هم دستآویز کردن تبعیضی دیگر برای رهایی عزیزی یا عرض ارادت به وی است. زندان رفتن طرفداران انقلاب هم برای خودشان آموزنده است و هم آبروی آن تبعیض و ظلم را بیشتر میبرد.
می خواستم کاری کنم که یاد ایشان را زنده کرده باشم، به فکرم رسید که آموختههایم از او را بیان کنم. طرح کلی مطلب را در ذهنم آماده کردم و قسمتی از آن را هم نوشتم ولی آنقدر در کامل کردنش کندی و کوتاهی کردم که خبر آزادی آقای شهبازی رسید. حالا این نوشته را به عنوان استقبالیه منتشر می کنم.
تبیین منطقی الیگارشی جهانی
این که جمعی متنفذ هستد که اثرات بزرگ اما نه چندان مکشوفی بر امور جهان میگذارند مطلب جدیدی نیست. زمانی برای ما از تاریخ استعمار گفتند که باعث پیش افتادن تعدادی از کشورها شد که حتی تا امروز هم در توطئه های پشت صحنه مستعمرات سابق دست دارند. زمانی از کمپانیهای چندملیتی که افکار عمومی را جهت می دهند و دولتمردان را می خرند. و زمانی از صهیونیسم جهانی که قدرت پنهان عظیم مالی و غیر مالی دارد و مشغول توطپه و براندازی و برکشی این و آن است. برای من این نظریات باور ناپذیر نبودند اما جوری همگن و یکنواخت نبودند که بتوانم باورشان کنم. وقتی صحبت از استعمار است ما با دولتهای توسعهطلب مواجهیم وقتی صحبت از کمپانیهای جهانی صحبت از قدرت تاثیر پول بر سیاست و حکومت است و وقتی از صهیونیسم جهانی بحث میکنیم بعضی ها به نوعی ایدئولوژی مذهبی را تصور می کنند و من شخصا به یاد خاندان روچیلدها و نفوذ افسانهای شان در دبارهای اروپایی که سرنوشت جنگها را تعیین میکرد میافتم اما اینها گویی نظریههای توطئه موازی هستند. اما روایت شهبازی از این ها پیوسته و همگن است انگیزه همهجا پول است استعمار نهةنها برای دولتهای استعمار که برای اشخاص و خاندانهای خاصی بسیار سودآور بوده است. یهودیان پولپرست (منظور مشخص کردن گروهی از یهودیان است نه متهم کردن همه یا عموم آنها به یک صفت) شگردهای پول در آوردن و نفوذ کردن در ارکان دولت را میدانستند بنابراین همیشه نقش بزرگی در الیگارشی زرسالار جهانی داشتند. با ایجاد خیزشهای مردمی در مستعمرات کمکم بساط استعمار کلاسیک جمع شد وکپانیهای بزرگ به خصوص در برخی رشتههای اقتصادی حساس مانند نفت و بانکداری ویترین آبرومندی برای خاندانهای زرسالار قدیمی شدند.
توجه به ارتباطات خانوادگی و نهانپیشگی
آنچه استاد شهبازی را موفق به گذر از پوسته تبلیغاتی الیگارشی جهانی و رسیدن به سابقه آن میکند توجه به ۲ عنصر ارتباطات خانوادگی و نهانپیشگی است. منظور نهان پیشگی سکوت یا انکار ویژگیهای هویتی یک فرد مانند نژاد و مذهب برای دنبال کردن اهداف پنهانی است. این یک اقدام متداول در فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی است که شاید دسترسی شهبازی به آرشیوهای اسناد دستگاه اطلاعاتی رژیم شاه در کتاب خاطرات فردوست و پس از آن نزدیکیش به دستگاهاهی اطلاعاتی جمهوری اسلا.می این دید را در او تقویت کرده باشد. پس از آن شهبازی بحث نهانپیشگی را به خصوص در میان برخی یهودیان در کشورهایی که اقلیت هستند و علنی بودن نفوذشان ممکن است برای اکثریت تحریک کننده باشد متداول میداند. اینجاست که با گذشتن از نامهای محلی انتخاب شده برای یهودیان زنجیره طویل وزیر و وکیل و بارون و لرد یهودیست که دید ما را به تاریخ متاثر میکنند. شهبازی برای پیدا کردن نهانپیشگان از ارتباطات فامیلی هم مدد میگیرد. این توجه به ارتباطات فامیلی همچنین معنی بسیاری از اقدامات را در تاریخ گذشته و حال متفاوت میکند. شهبازی همچنین توسل به نهانپیشگی را در برهه هایی از تاریخ بهاییت و توسط سازمان اصلی بهاییان مشاهده میکند. بنابراین در بررسی های بعدیش به این پدیده هم حساس می شود.
نظریه نفوذ در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی
سومین محور مهمی که من از آقا ی شهبازی آموختهام نظریه او درباره وجود یک جریان نفوذی در نهادهای جمهوری اسلامی به خصوص دستگاه اطلاعاتی است. در این نظریه او در واقع نشانههایی از آنچه در تاریخ و در کشورهای دیگر با آن آشنا شده است در نزدیکی خود دیده است. اقدامات عجیب و غریبی که از سوی بعضی نیروهای به ظاهر انقلابی سر میزند او را مشکوک میکند. مثلا در ترور رهبران جداییطلبان کرد در دهه ۷۰. ضرر این اقدامات به حدی است که حتی دوستان قربانیان آن حوادث هم هنوز توضیح قانعکنندهای برای علت همزمانی اقدامات اعتمادساز دولت وقت برای ایرانیان مقیم خارج در کنار اقدام مسلحانه در قلب اروپا ندارند. مورد بعدی در قتلهای زنجیرهای اتفاق میافتد. برای من ابتدا نسبت دادن قتلها به عوامل بیگانه که نوعی توجیهتراشی به نظر میرسیدُ با افشای سوابق خانوادگی برخی مرتکبین این قتلها اعتبار تازهای یافت. شاید نتوان درباره قتلهای زنجیرهای نظر قطعی داد اما دستاندرکاری کسانی که در ردههای میانی و بالای وزارت اطلاعات که فامیل ساوکی داشتهاند و حتی پس از انقلاب در عین عضویت در وزارت اطلاعات برای رفع مصادره اموال اقوام فراری خود تلاش کردهاند و در عین حال زمین و زمان را متهم به نفوذی بودن یا تلاش برای براندازی نرم و سخت نظام می کنند از عجایب است. شهبازی دعوای جناحی بر سر مسئولیت قتلها را هم مشکوک میشمارد. این به خصوص از این نظر برای من جالب است که یک تاکتیک نفوذ به خصوص از سوی قدرتمندان یهودی است که در دو طرف یک منازعه کارتهایی برای بازی دارند. مثلا در انتخابات آمریکا و برخی کشورهای اروپایی دو رقیب در عین رقابت شدید هر دو به لابی و تشکلهای قدرتمندان یهودی ابراز تعهد میکنند. نکته جالب دیگر این تحلیل این است که ما را از تنگنای اینکه تنها حماقت و تعصب را به عنوان تنها علت اقدامات غلط نیروهای افراطی بشناسیم میرهاند و باعث می شود به جای فاصله گرفتن واکنشی از ایده هایی که این نیروهای افراطی به ظاهر حد اعلی آن هستند یا طرفداران صادق آن ایده ها، به صداقت این سوپرانقلابی ها و نیت آنها بدبین شویم.
نکات پایانی
ممکن است بیان این آموخته ها از جنبههای مختلف باعث حساسیت شود. مثلا فرض وجود الیگارشی جهانی به چالش کشیده شود یا نام بردن از یهودیت یا بهاییت دچار بدفهمی گردد. بنا نداشتهام برداشتها و باورهای مطرح شده را اثبات کنم بلکه هدف گزارش تاثیراتی است که از نوشته های شهبازی گرفته ام (البته اگر کسی چالش کند در حد فهمم پاسخ خواهم داد).
من نسبت به عناصر اطلاعاتی و دادههای اطلاعاتی بدبینم. این دادهها اگرچه پشت پرده را افشا میکند اما میتواند به شدت گمراه کننده باشند. خواه به صورت تلاش برای گمراه کردن با اطلاعات مشکل دار (که تاکتیک اطلاعاتی متداولی است) و خواه با دادن اعتبار زیاد به این داده ها به صورتی که معیار درستی داده ها علنی باشند. من معمولا سعی می کنم برعکس عمل کنم یعنی خبرهای پنهان یا تحلیل های مبتنی بر آن را می شنوم و گوشه ذهنم می گذارم ولی اعتبار آنها را با داده های علنی در طول زمان تعیین می کنم. تحلیل های شهبازی به خصوص درباره وقایع روز گاه مبتنی بر داده های پنهان است که با آنها هم چنین برخوردی دارم.
آخرین نکته پیگیری نهان پیشگان در حال حاضر است. متهم کردن یک فرد زنده که مسلمانیش را انکار نکرده است به نهان پیشگی اتهام سنگینی است. شهبازی اینکار را با ایما و اشاره در مورد برخی انجام داده است. همیشه حیران می مانم با چه جرئتی اینکار را می کند؟ آیا اطلاعات خاصی دارد یا اینکه مصالح دیگری را مدنظر دارد؟ این مسئله باعث شده است با وجود پیگری چنین مطالبی به هیچوجه آنها را به دیگران معرفی نکنم.
پ.ن: برای دسترسی به نسخه PDF مجموعه کتابهای زرسالاران (مهمترین اثر شهبازی) بر روی تصویر زیر کلیک کنید.
راز تلخکامی با «راز»
اکتبر 16, 2010
صحبت از جبهه و مظلمومیت ایران در زمان جنگ متاثرم می کند. خلوص مسلمانهای خارج از ایران از لبنانیها و فلسطینیهایی که در باغ شهادت هنوز برایشان باز است تا مسلمانهای ینگه دنیایی خوشتیپی که بیشتر از ما به دنیازده بودن تمدن غربی باور دارند ناخالصی هایم را به یادم می آورند. تصاویر جنگ بوسنی به خصوص روایتش با لهجه نادر طالب زاده و شور و هیجان آدمهایی مثل او هم همین طور. خیلی وقتها نمی هم به چشمان خشکسالی زده از گناهم می نشیند.
«راز» نادر طالب زاده را به خاطر اینها و به خاطر باورش به اعتقاداتش و احترام و آزادی که به مهمانهایش می دهد دوست دارم.
اما کار من و نادر طالب زاده و آدم هایش به سامان نمی رسد تا وقتی که فقط به مبارزه انقلاب اسلامی در جبهه خارجی می پردازند و از داخل می گذرند.
تا وقتی به درستی نشان می دهند که پشت بسیاری از ادعاهای آزادی انسان و مردمسالاری و حقوق بشر قدرتهای غربی زشتی اصالت قدرت نهان است اما نه به حداقلهایی که آنها برای حفظ ظاهر آزادی کشورهایشان رعایت می کنند اشاره می کنند و نه نامحدود بودن حاکمیت خودمان در برخورد با مخالفانش وجدانشان را می آزارد.
نمی دانم چگونه از پاترویت اکت به عنوان چماق اختناق در جامعه آمریکا یاد می کنند اما دست باز نیروهای امنیتی داخلی در شنود خواص و عوام بی آنکه بتوان از حکم قضاییشان مطلع شد را به خوبی با حفظ انقلاب در برابر براندازی خارجی توجیه می کنند. مگر آمریکا با توجیه حفظ امنیت پس از 11 سپتامبر پاتریوت اکت را تصویب نکرد؟
خیلی دوست دارم نادر طالبزاده را ببینم و بپرسم: نادر جان مگر می شود با بازداشت های چندماهه بدون تفهیم اتهام به گوانتانامو گیر داد؟ با قطع پیامک 40 روزه و پایین آوردن سایت های مخالفین و جلوگیری از چاپ روزنامه رقیب انتخاباتی در چاپخانه و بازداشت اعضای حزب مخالف و باتوم نوشاندن به زن و مرد فردای حماسه انتخابات اعتراضها را جمع کرد و به دادگاه انتخابات دور اول بوش پسر خرده گرفت. از ددمنشی آمریکایی در قتل عام فرقه دیویدیان سر به تاسف تکان داد اما از کشته شدن مردم در 30 خرداد 88 و عاشورای همانسال متاسف نبود. چطور می شود آخرین نظرسنجی ها در مورد نظر مردم آمریکا درباره ساختگی بودن 11 سپتامبر را پیگیر بود اما پیگیر این نبود که چرا آمار کشته شدگان حوادث سال 88 (از بسیجی شهید تا محارب بانک آتش زن تا فریب خوردگان سران فتنه) هنوز معلوم نیست.
نادرجان چطور شما و بچهها که اینقدر تحریف و ذهن سازی رسانه های بین المللی علیه ملت ها، جنبش ها و دولتهای مستقل را خوب پیدا می کنید در قبال دروغهای مقامات داخلی و صدا و سیما ساکتید؟[1] چرا؟ همین چراست که نمی گذارد من یک دل سیر از برنامه ات لذت ببرم.
آماده ام در مورد همه پیشفرضهایم در جملات بالا هم بحث کنم. .[2]
وقتی نادر طالب زاده از شوق مسلمانان دنیا برای ایران و شناخت ماهیت آمریکا و صهیونیستها و از مدل جدید حکومت که همان مدل ولایت است می گوید ناخداگاه یاد شوروی می افتم. حکومتی که بهشت موعود بسیاری در سراسر دنیا بود. نه در منطقه خود که در سراسر جهان جنبش های هوادار و حکومت های متمایل به خود را داشت. در تسلیحات و بسیاری از تکنولوژی ها اگر نه جلوتر شانه به شانه آمریکا جلو می رفت. به قول شهبازی رهبرانش از افق های روشن دوردست می گفتند. حکومتی که از زشتی و ریاکاری دشمن سرمایه سالارش لابد هوادارانش گمان به حقانیتش داشتند اما عاقبت بدون کاربرد حتی یک سلاح خارجی سرنگون شد چون نه تنها مردمش بلکه بسیاری از همانها که آن را بهشت موعود می پنداشتند وقتی وارد بهشت شدند خود را در جهنم یافتند.
عباس عبدی برای این وضعیت دارد تمثیل جالبی دارد «ستونی که بسیار بلند شده است اما پای ستون محکم نشده است». پایه ستون وضعیت داخلی است و بلندای آن اقتدار خارجی. وقتی پای ستون محکم نباشد بلندیش آن را بیشتر در برابر باد حوادث آسیب پذیر می کند.
به نظرم برنامه «راز» ما را در لذت مشاهده بلندای ستونمان غرق می کند اما از پایه ستون غافل است. ما دشمن نیستیم که چشم انتظار فروافتادن ستون باشیم اما چه کنیم مانند مردم لبنان و فلسطین و مسلمان اروپایی هم نیستیم که فقط بلندی ستون را ببینیم. دست روزگار ما را اینجا کنار ستون قرار داده است و نگرانی پایه سست عیش سیر بلندای آن را به کاممان تلخ میکند.
پ.ن 1 : در مورد دروغ های جمهوری اسلامی و قدرتهای غربی نظرم نزدیک به این پست قدیمی محمدرضا زائری است. بگذریم خود نویسنده هم گویا به ضرورت های وضعیت جنگی (ولو نرم) تن داده اند و دیگر رفتار خودیها را با دشمنان قیاس نمی کنند. وبلاگ را متروک گذاشته اند و بر خلاف این پستشان در پنجره مطالب غیرحساسیت زا مینویسند.
پ.ن 2: البته بنده مشکل مشابهی هم با دوستان معترضی که در برابر حکومت خودمان آرمان خواهند اما در برابر قدرتهای خارجی واقع بین دارم. آنها که مسخره کردن مسئول خطاکار داخلی را روا می دارند و تحقیر دولتمرد ریاکاری مانند اوباما را رفتار غیردیپلماتیک! به آمریکا حق مقابله با تروریسم را حتی بدون سند و مدرک میدهند اما تروریست داخلی را زندانی سیاسی می نامند. مشکل در کار این هردو گروه معیار دوگانه است.
حسرتهای کوچک وبلاگی
سپتامبر 11, 2010
اول: کاش آقای عبدالله شهبازی سایت و وبلاگشان را به فناوری هایی مانند فید و صفحه تماس با من یا حتی زبانم لال کامنت مجهز می کردند.
دوم: کاش نویسنده وبلاگ دغدغه ها بر ما منت راست به چپ نویسی می گذاشتند.
سوم: کاش آقای عباس عبدی جوری مصاحبه می کردند که از میان حاکمیت، جنبش سبز، اصلاح طلبان، اصولگرایان، مخالفین خارج نشین جمهوری اسلامی و خانواده محترم رجبی حداقل یکی از آنها از مصاحبه شان استفاده ای ببرند. بنده به قدرت فهم کلماتی که در عین تقیه و کنایه و … گفته می شود غره بودم ولی جناب عبدی ما را سر جایمان نشاندند (مصاحبه با سایت روز، مصاحبه با سیاست روز). اگر کسی منظور ایشان را فهمید که اصلاح طلبان بالاخره خوب کردند در انتخابات دهم شرکت کردند یا بد کردند و یا این که با روش درستی شرکت کردند یا نه و … فهمید به بنده اطلاع هم دهد.
چهارم: کاش وقت می گذاشتم و راه این که در همین قالب لینکهای دوستان را در کناره های بالای صفحه اول بگذارم پیدا می کردم.
پنجم: فقط از ایکاش و حسرت گفتم در عوض همه را دعوت می کنم به خواندن مقاله زبان حالِ حکایتهای آیندۀ اقتصاد ایران از دکتر نیلی که بیانی روشن و زبانی عامه فهم دارد. البته با احتساب اینکه فرمان هم اکنون دست دولت احمدی نژاد است کمی هم هول به جان آدم می اندازد.