یادش به خیر ما نوشته های خانم فرزانه روستایی را در شرق می خواندیم و چقدر ذوق می کردیم از تسلط یک زن بر مسایل سیاست خارجی. اما نوشته اخیر ایشان درباره حمله آمریکا به سوریه را در روزآنلاین خواندم و متاسف شدم. نمی دانم خاک خارج چه اثری دارد که آدم ها را اینجوری می کند. نه علاقه دارم به جای نقد حرف کسی به انگیزه اش بپردازم و نه بعد از آشنایی با درد و رنجی که روزنامه نگاران منتقد از زندان و دادگاه و مزاحمت های امنیتی ها کشیده اند و مجبور به ترک وطن شده اند علاقه دارم دوگانه خارج نشین-داخل نشین را مرتب بسط دهم. ولی آخر آنقدر در این یادداشت نادیده گرفتن واضحات و نتیجه گیری بی دلیل هست که بیشتر از نوشته آدم را به نویسنده مشغول می کند.

به نوشته بپردازم.

ایشان به صورت ضمنی، اینکه حمله شیمیایی دمشق کار دولت سوریه بوده است را اثبات شده فرض می کند و بعد رفته سراغ ذکر مصیبت اینکه اگر استفاده از سلاح شیمیایی معمول شود چه ها شود. لابلای همین ذکر مصیبت ها شایعاتی مثل استفاده از نیروهای حزب الله برای سرکوب 88 را قطعی می گیرد و بیشتر مثالهایش را از استفاده آتی از سلاح شیمیایی برای ایران و سوریه و حزب الله می زند.

تازه آخر مطلب که می خواهد تخفیف بدهد می گوید ممکن است دولت و شورشی ها هر دو از سلاح شیمیایی استفاده کرده باشند که باز هم ایران را به خاطر حمایت از دولت سوریه که کار را تا اینجا کش داده است مقصر دانسته است. خب اصلا احتمال ندارد فقط شورشی ها استفاده کرده باشند؟ بعد این قضیه قابل تحقیق نیست و باید بر اساس احتمال باز هم به طور ضمنی به حمله نظامی قدرت های خارجی و فرامنطقه ای رضایت داد؟

یکجایی نوشته است اینکه دولت سوریه همه جا تفوق نظامی داشته است باز هم از سلاح شیمیایی استفاده شده است نشان می دهد اگر دولت سوریه بر اوضاع مسلط شود باز موضوع منطقه ای است. خب این یعنی دولت سوریه دیوانه است و در زمان برتری نظامی، سلاح شیمیایی استفاده کرده یا اینکه یعنی اگر دولت سوریه دست برتر را داشته باشد مخالفین مورد حمایت غرب و متحدین منطقه ایش دست به هر کاری حتی کاربرد سلاح شیمیایی می زنند. .در حالت اول آیا دولت سوریه با همین سطح فهم توانسته است دو سال دوام بیاورد؟ در حالت دوم الان غرب باید کشورهای حامی این گروه تروریستی را تحریم کند یا باید به حکومت در حال جنگ با آنها حمله کند؟

در همین قسمت که به برتری دولت و ارتش سوریه اشاره می کند کمک حزب الله و حمایت ایران و روسیه را علت می گیرد اما حمایت مالی، نظامی و اطلاعاتی غرب و متحدین غیردموکراتیکش به علاوه ترکیه (که دموکراسی را با دخالت آشکار در امور همسایه اش به کمک دیگر کشورهای غیردموکراتیک معنا می کند) را مسکوت می گذارد. حمایت از القاعده برای ورود به جنگ داخلی سوریه را مسکوت می گذارد.

این چه مرضی است که هر غلطی غرب و کشورهای وابسته یا استبدادزده منطقه می کنند با توجیه اینکه خب دنبال منافعشان هستند مسکوت بگذاریم بعد هر کاری جمهوری اسلامی در دفاع از منافعش می کند را با انعطاف ناپذیرترین شاخص های اخلاقی بسنجیم.

ایران در سوریه اشتباهاتی داشته است. به نظرم آقای خامنه ای نباید از ابتدا حرکت اعتراضی آنجا را آمریکایی می نامید. به نظرم می شد ایران در مراحل اولیه شروع اعتراض ها میانجی واقعی بین دولت و مخالفان می شد و دولت سوریه را به اصلاحات واقعی توصیه می کرد. همین امروز هم ایران نباید بگذارد اسد به وسوسه تمام کردن مساله از راه نظامی بیفتد. این بحران با ان حجم خشونت و کشتار حتی اگر امروز هم به بهترین وجه حل شود تا سالها زخم و دردش در کشور و مردم سوریه باقی خواهد ماند. اما اینکه موقع دیدن تصاویر کشتگان جنگ داخلی فقط یاد دخالت ایران بیفتیم و نادیده بگیریم ایران دارد از دولت یک کشور در برابر شورشیان مورد حمایت کشورهای خارجی حمایت می کند بی انصافی است. اگر مشکل مستبد بودن این دولت است و گفته شود حامیان شورشیان دارند به مردم یک کشور در برابر یک حکومت ظالم کمک می کنند، آیا اینکه این حامیان حق مردم سوریه خود حکومت هایی مردمی هستند یا نه و اینکه قسمتی نه چندان کوچکی از نیروی مورد حمایت تروریست های خارجی هستند و اینکه یک حکومت حق برخورد مسلحانه با مخالف مسلحش را دارد در قضاوت شما تاثیر ندارد؟ به نظرم با وجود آن اشتباهات سیاست ایران از طرف مقابلش اخلاقی تر است.

می نویسد اقدام آمریکا با یا بدون مجوز شورای امنیت و ادامه می دهد. آیا نسبت به برخورد مقامات جمهوری اسلامی نسبت به سازمان ملل هم اینگونه ساده می گذرید. آیا به سابقه این بلواهای رسانه ای آمریکا و متحدانش در جنگ عراق، به سابقه حمایت اینها از جنایات جنگی صدام به ضدانقلاب بودن همه این کشورها به جز ترکیه در همه کشورهای دارای حکومت مستبد در قیامهای منطقه

نگاه نمی کنید؟

شاید بحث اصالت قدرت مطرح است. آمریکا می تواند و بدون مجوز شورای امنیت هم به کشور دیگری حمله می کند. عربستان و قطر و ترکیه هم به حمایت آمریکا می توانند یک مسئله داخلی را به یک جنگ داخلی بی برنده تبدیل کنند. اما جمهوری اسلامی چرا خودش را اسیر این ماجراجویی ها می کند؟ خب اگر بحث اصالت قدرت و ماکیاولیسم بی مرز است دیگر اشک ریختن بر جنازه های کودکان سوری چیست؟ از طرفی برنامه حمله به سوریه مگر مدتها قبل در زمان سفر امیر سابق قطر مطرح نشد؟ مگر دو سال نیست خیلی ها وعده رفتن زودهنگام اسد را می دهند؟ خب ایران و روسیه جلوی دخالت نظامی غرب و متحدانش و سرنگونی متحد خودشان را گرفته اند، این موفقیت نیست؟

لب قضیه این است که ظالم بزرگتر را رها کرده اید. این هیچ فرقی ندارد با رفتار کسانی که دست زدن روز عاشورا را هتک مقدسات می شمارند ولی کشته  شدن بچه های مردم روز عاشورا را نه.

پ.ن آقای خامنه ای از ابتدا حرکت اعتراضی در سوریه را آمریکایی خواند و این جز انتقادات امثال من از ایشان است و دولت سوریه هم بالا بودن رقم کشته شدگان را به دخالت افراد مسلح در تظاهرات مردم نسبت داد. امروز با حجمی از مداخله نطامی/اطلاعاتی خارجی که علنی هم شده است ما دلیل محکمی نداریم که قضاوت آقای خامنه ای و ادعای دولت سوریه غلط بود. البته بین درستی قضاوت و درستی اعلام آن هم فرق هست.

اجلاس نامه

آگوست 30, 2012

پنج شنبه – نکاتی درباره اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها در تهران:

*** در دور وبرم می بینم که افراد با نگاه به فهرست کشورهای حضور یافته آهی می کشند و پوزخندی می زنند که این همه سرو صدا برای این کشورهای «درب و داغان»؟ ایراد اول این انتقاد ندانستن یا نادیده گرفتن اهداف و تاریخچه این جنبش است. جنبش غیرمتعهدها یا جنبش ناوابستگان در اوج جنگ سرد توسط کشورهایی که ادعای استقلال و عدم وابستگی به هر یک از دو بلوک شرق و غرب را داشتند تشکیل شده است. بدیهی است که وقتی اروپا مرز دو بلوک را تعیین می کرد و تقریبا همه کشورهای آن عضو ناتو یا ورشو بودند انتظار عضویت کشورهای اروپایی در آن غیر واقعی است. ایراد دوم دید کلی بعضی از ما ایرانیهاست که در حالی که خود گرفتاری های کشورهای جهان سومی را داریم به کمتر از ارتباط با کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکای شمالی قانع نیستیم. وقتی ما کشورهای هم سطح یا پایین تر خود را تمسخر یا تحقیر می کنیم کشورهای بالاتر از ما چرا باید دید برابر یا حتی متعادلی به ما داشته باشند. ضمن اینکه در ارتباط با کشورهای بالادست ما فقط گیرنده ایم و این کشورهای عقب مانده تر از ما هستند که می توانند بازار کالاهای ما و عرصه نفوذ سیاسیمان باشند. البته حساب نفوذ سیاسی و بازاریابی واقعی با نمایش این فعالیت ها با هزینه ملت جداست.

*** همچنین می بینم که بر هزینه اجلاس تاکید می شود و مثلا با مقایسه آن با وضع مردم زلزله زده آذربایجان بحث احساسی به راه انداخته می شود. صحبت از هزینه 100 میلیارد تومانی برای 7000 میهمان است می شود حدود 50 میلیون دلار که در مقیاس بودجه ما رقم بزرگی نیست. نکته این است که گویا برخی از ما به خاطر بدبینی که به خاطر اقدامات غلط حاکمیت به آن پیدا کرده ایم به جایی رسیده ایم که غر می زنیم یعنی طرف مقابلمان هرکاری بکند ما معترض خواهیم بود. مثلا اگر اجلاس با نصف این هزینه برگزار می شد می گفتیم آبروی مملکت را بردند چون پذیراییشان فلان نقص را داشت. در حالی که انتقاد منطقی و منصفانه افراد بالغ و با اعتماد به نفس برای اصلاح رویه غلط قدرت با کلی مانع روبروست بعید می دانم غرزن ها کاری جز تخلیه لحظه ای خشم خود کاری از پیش ببرند. البته اطلاع دقیق و اعلام رسمی هزینه اجلاس حق مردم است. نمی شود گفت هزینه برای سیاست خارجی لازم است ولی با اعلام نکردن این هزینه خلاف حرف خود را نشان داد.

*** برخی می گویند جمهوری اسلامی با این سروصداها و این خرجها می خواهد نشان دهد که در دنیا منزوی نیست. از نظر من این تلاش درستی است با هزینه ای معقول. فکر می کنم این تصویری است که هر کشوری مایل است از خود نشان بدهد چه برسد به کشور ما که توسط کشورهای قدرتمند اروپایی و آمریکایی و به تبع آنها متحدانشان تحت فشار و محدودیت های غیرقانونی است.

*** برخی می گویند هدف از این کار نمایش مشروعیت داخلی است. ممکن است! حاکمیت سابقه استفاده از قدرت سیاست خارجی برای لاپوشانی مشکل داخلی اش را دارد (مثلا تاکید زیاد بر محبوبیت احمدی نژاد در سفر به لبنان) اما این برای من اهمیت ندارد. من توقع ندارم یک قدرت خارجی بیاید حق من را از حکومتم بگیرد که فریب آن قدرت درباره میزان رضایت مردم از حکومت آزارم دهد. حکومت می داند که من و خیلی های دیگر کم و زیاد، اساسی و غیر اساسی به آن انتقاد و اعتراض داریم. ما هم می دانیم. این مشکلی است که خود ما باید حلش کنیم. دخالت دادن دیگران به خصوص دیگرانی که همزمان از حکومت های دیکتاتوری حمایت می کنند مشکل بزرگتری درست می کند.

*** بعضی دیگر می گویند پایتخت پلیسی شده است. هرچند شخصا برخی رویکردها برای برگزاری این اجلاس را نمی پسندم ولی وضع فعلی تهران را مقایسه کنید با المپیک لندن که با وجود عدم حضور چهرهای سیاسی بر روی پشت بام برخی خانه ها موشک انداز نصب شد. برخی تعطیلی تهران و حضور پلیس را به علت ترس حکومت از مردم می دانند. خب در این صورت تعطیلی پایتخت در زمان اجلاس سران کشورهای اسلامی در دولت اصلاحات چه دلیلی داشته است؟

*** تعطیل کردن چندروزه تهران هرچند باعث شده است که زیبایی ذاتی این شهر دوباره معلوم شود (اگر تهران همیشه اینطور بود حتما به آن مهاجرت می کردم در حالی که الان قصد عکس این را دارم) اما به نوعی باعث دومینوی تعطیلات شده است. منظور از دومینوی تعطیلات این است که به ظاهر فقط دولتی ها تعطیلند ولی بلافاصله بخش شبه دولتی (مثل خودروسازها، مخابرات و …) هم با چشم و هم چشمی دولتی ها تعطیل می کند. بخش خصوصی که مراوده اقتصادیش بیشتر با آنهاست حضور در چنین روزهایی را به صرفه نمی بیند. در این زمینه تعطیلی بانک ها بسیار موثر است. خلاصه اینکه رسما تعطیل نیست ولی کاری انجام نمی شود. ما نمونه چنین عملکردی را در تعطیلات نوروز داریم. به ظاهر تعطیلات 5 روز است ولی با تعطیلی مراکز آموزشی عملا کاری در هفته دوم سال انجام نمی شود.

*** از اشکالهای برگزاری اجلاس ابلاغ های دقیقه نودی بود. مثلا محل کار ما که در نزدیکی محل برگزاریست تا دقیقه نود نمی دانست هنوز می تواند در روزهای برگزاری به کار ادامه دهد یا خیر.

*** یک شباهت بین جنبش عدم تعهد و جامعه روحانیت نبارز تهران این است که با وجود تغییر موضع خیلی از اعضا آن را ترک نکرده اند. مثلا مصر از یک عضو موسس با حضور ناصر به یک کشور کاملا متحد آمریکا تبدیل شده است و دوباره با پیروزی انقلاب و ریاست مرسی به سوی سیاست مستقل پیش می رود. هند از جایگاه یک عضو موسس ابتدا کمی به بلوک شرق مایل شده است و در نهایت با قدرت گرفتن چین و نیاز آمریکا به هند برای مهار آن و نیز تغییر سیاست اقتصادی به غرب مایل شده است (هر چند در واقع هیچ گاه تمایلش به حد تعهد نرسیده است). عربستان و بحرین با وجود وابستگی همیشگی به غرب و کره شمالی و کوبا با وجود وابستگی به شرق تا روز انحلال آن عضو هستند. در نهایت ایران با پیروزی انقلاب از یک متحد آمریکا خارج از جنبش به عضوی فعال با اصل سیاست خارجی نه شرقی-نه غربی تبدیل شده است.

***اصول جنبش عدم تعهد اصولی مترقی ای است. به نوعی ترجمه شعار نه شرقی نه غربی خودمان است. به نظرم اگر کشوری مثل ایران فراتر از شعار صرف و گندگویی های بی فایده بخواهد مشکلات جهانیش را کمتر کند یکی از کارها این است که ارتباط جنوب-جنوبش را تقویت کند. این نافی کاهش و کنترل دامنه و مدت تنش با قدرتمندان جهان نیست. بلکه تا حدی آن لازمه این است. اگر ما بیش از یک حد مشخص و به صورت مداوم با قدرتنمدان جهان درگیر باشیم آنها هزینه ارتباط با ما را برای کشورهای ضعیف به قدری بالا می برند که از خیر آن بگذرند. منظورم از ارتباط جنوب-جنوب هم ارتباط دوجانبه با کشورها و هم ایجاد نهادهای موثر است. مثلا تجربه تحریم های یک جانبه آمریکا و متحدانش نشان داد که تا چه حد امورات همه کشورها مانند تبادلات مالی و بانکی، فروش نفت، تردد کشتی ها و … در هابهایی در کشورهای قدرتمند مستقر است. به جای لفاظی درباره چندجانبه گرایی باید سعی کرد این هاب ها و گلوگاه ها را متکثر کرد.

***به نظرم ما با استفاده از فرصت این اجلاس می توانیم برای بهبود قضیه هسته ای و بحران سوریه تلاش کنیم. در قضیه هسته ای ما باید بر روی مواردی مانند خاورمیانه بدون سلاح و تهدیدهای مکرر نظامی آمریکا و اسرائیل، هشدار درباره تفسیر منحرف از NPT و حذف حق غنی سازی از آن و لزوم برابری حق و تکلیف کشورهای عضو آژانس تاکید کنیم. فراتر از این محورهای کلی باید بگوییم حاضریم از برخی حقوق خود در NPT درچارچوب یک قرارداد روشن و زماندار با گرفتن امتیاز چشم پوشی کنیم. درباره اسرائیل باید بگوییم که ایران هیچ کشوری را تهدید به اقدام نظامی نکرده است و پیش بینی محو اسرائیل به علت ظلم آن و دموکراتیک نبودن حکومتی است که از یهودیان رای می گیرد ولی علاوه بر آنها برای فلسطینی ها هم تصمیم می گیرد و مانع بازگشت آوارگان به سرزمینشان می شود.

***درباره سوریه تاسفمان از کشته شدن تعداد زیادی از مردم سوریه ابراز داریم (که بالاخره آقای خامنه ای در دیدار با بان کی مون به آن اشاره کرد) و بگوییم حمایتمان از دولت سوریه در برابر تلاش برای برآندازی آن توسط پول و سلاح و جاسوسان خارجی است. آماده ایم با برقراری آتش بس مدت دار و یک قرارداد با حامیان مالی و نظامی شورشیان برای قطع ارسال سلاح به طرفین زمینه را برای مذاکره بدون پیش شرط داخلی فراهم کنیم. به این صورت که ایران دولت سوریه و حامیان شورشیان نمایندگان  آنها را به پای میز مذاکره بیاورند. مهلت به نتیجه رسیدن مذاکرات هم پایان آتش بس باشد. چقدر جزئی شد!! غیر از مواضع اعلامی ما باید از فرصت دیدار حضوری با مرسی استفاده کنیم. بر نزدیکی برداشت اسلامی ایران و مصر نسبت به برداشت سلفی و تروریستی تاکید کنیم. به او اطمینان بدهیم که یک مصر مستقل و اسلامی که حافظ عزت و منافع خود باشد برای ما مهم است نه یک مصر شیعه. از او درخواست کنیم که برای اقناع اخوان المسلمین سوریه برای رسیدن به راه حل نامشروط سیاسی تلاش کند. ممکن است با توجه به خبر حضور چهارساعته مرسی فرصت مذاکره زیادی نباشد پس خوب است در نطق های عمومی به اهمیت مصر به عنوان یک عضو موسس جنبش و خوشحالی از بازگشت دوباره این کشور به سیاست خارجی مستقل و متعادل اشاره شود.

*** به شخصه با سخنرانی آقای خامنه در چنین اجلاس هایی موافق نیستم. امام با عدم دخالت در عرصه های رسمی سیاسی و واگذاری آن به رییس جمهور و دیگران هم به ساختار پایین تر از خود شخصیت می داد و هم با ظرافت فضایی را برای انعطاف بیشتر سیاسی در مواقع لزوم باز می گذاشت (مانند قضیه تسخیر لانه جاسوسی و آزادی گرگانها). سیاست آقای خامنه ای در چنین مواقعی درستی تعبیر محمد قوچانی (در جمهوری حقیقی-جمهوری حقوقی) در تبدیل رهبر از یک ناظر عالی به «رییس حقیقی نظام» در دوران وی را دارد.

*** فرستادن توصیه نامه (که معلوم نیست چقدر توصیه است) برای خبرگزاری ها و روزنامه ها از آن کارهاست. یعنی یک روزنامه که با هزار مشکل منتشر می شود نمی داند در چنین مواقعی چه کاری درست است و چه کاری غلط؟ توصیه می کنم مسئولان مربوطه وزارت ارشاد که اینقدر در تشخیص تیتر صحیح استادند استعفا داده و روزنامه نگار شوند.

*** پیشنهادهایی برای انجام اقدامات اعتراضی در روزهای برگزاری اجلاس داده شده است. به نظرم هر نوع اقدام تهاجمی فقط باعث از دست رفتن مزایای برگزاری اجلاس می شود بدون اینکه سودی برای مردم داشته باشد. این هدف از اعتراض خراب کردن باری حکومت شود نه کسب حقوق مردم. قطعا میهمانان اجلاس از طریق سفرای خود با وضعیت واقی تهران آشنا می شوند. با ایجاد یک درگیری و سرکوب آبروی حکومت می رود ولی این اجلاس و میهمانانش کمکی نمی توانند به مردم ایران بکنند. آنها با آجیل و قالیچه هایشان از ایران می مانند و ما می مانیم و یک حکومت عصبی که ممکن فضای اندکی بازتر انتخابات ریاست جمهوری و تلاش گروهی از منتقدان برای استفاده ازآن را هم فدا کند. پیشنهاد من برای سبزها اقدامات غیرتهاجمی مانند استفاده از لباس و نماد سبز است. نماد قلب سبز را هم برای یاد از مردی که بزرگ می دانمش دوست دارم. در عین حال با تجربه های قبلی بعید می دانم این اقدامات تاثیر معناداری بگذارد.

باید بنویسم ولی فرصت‌ها می‌گذرد و گرفتاری‌های خودساخته نمی‌گذارد. به نکته گویی و تلگراف فرستی قناعت می کنم.

 

برادران معتقد و حامی نظام! واقعا چه شباهتی بین جمهوری اسلامی و نظام بعثی سوریه می‌شود یافت. اگر موضوع مقاومت است و بر سر آن می‌شود با بشار اسد سکولار علوی کنار آمد چرا نمی‌شود در داخل با مدارا برخورد کرد. اگر فضای بی‌حجاب سوریه را با دیسکو و مشروبش می‌شود نادیده گرفت چرا نمی‌شود ریشه‌های عمیق‌تر بدحجابی و بی‌مبالاتی قشرهایی از مردم خودمان را دید و دست از گشت ارشاد آینده سوز برداشت. اگر می‌شودنیمه پر لیوان مذهب التقاطی جناب اسد را دید چرا نمی‌شود چنین تساهلی را نسبت به دراویش گنابادی داشت؟

برادران منتقد نظام! چطور ناگفته می‌گذارید که آمریکا و عربستانی که در مصر و یمن و بحرین و تونس رسما ضدانقلاب بوده‌اند و طرفدار اصلاحات و از کنترل خارج نشدن امور و انتقال آرام قدرت در سوریه جز ترک قدرت از حاکم نمی‌خواهند؟ چرا شماها که اکثرا در داخل مسالمت آمیز بودن و داخلی بودن اعتراض‌ها را مایه افتخار منتقدین حکومت می‌شمارید در سوریه فقط بر تعداد بالای کشته‌ها تکیه می‌کنید و به اخبار م متعدد تشکیل گروههای مسلح با حمایت پولی و سلاحی قدرتهای خارجی (آن هم دولتهای پادشاهی) کم اعتنایی می‌کنید. چرا شما که سکوت رسانه رسمی نظام را در ماههای اول بحران سوریه تقبیح می‌کنید لینک خبر از العربیه می‌گذارید.

مقامات محترم نظام! شماها که در گیرودار مذاکره رسمی که طرف مقابل حاضر به اذعان به حق غنی‌سازی در پایین‌ترین حد با وجود دوربین‌های آژانس نیست صحبت از کشتی و زیردریایی هسته‌ای می‌کنید متوجه هستید که زمان به مرگ گرفتن طرف مقابل برای رضایت به تب گذشته است؟ آیا به تاریخ جنگ نکاه نمی‌کنید که استفاده از این تاکتیک حد دارد و درصورت استفاده زیاد به ضد خودش بدل می‌شود؟ دارید با کمک به تندترین گرایش‌ها در غرب اثبات می‌کنید که هدف ایران رسیدن به توانایی تولید بمب است؟

رهبری که از عدم قبول موضع متکبرانه می‌گوید قبول قطع‌نامه توسط امام را چه تفسیر می‌کند ضعف امام؟ آیا آن زمان موضع غرب در برابر ما متکبرانه نبود؟ اگر مشکل قبول قطع‌نامه ضعف مقامات غیر از امام می‌دانید اکنون اعتماد شما به رییس دولت و مجلستان بیش از اعتماد امام به سران سه قوه‌اش است؟

منتقدین نظام! من درک نمی‌کنم چگونه می‌شود همزمان به ایدءولوژیک بودن سیاست خارجی نظام ایراد گرفت ولی از سیاست پراگماتیستی همکاری نظام با دولتهایی مانند سوریه و روسیه و چین به علت دموکراتیک و آزاد نبودنشان انتقاد کرد. درک نمی‌کنم چرا وقتی تحریم ترور و مقابله‌های متعدد آمریکا را به حساب پیروی از منافعش می‌گذاریم و به عنوان امر واقع از آن می‌گذریم هر همراهی روسیه با چنین سیاست‌هایی باید در ما احساس مورد نامردی قرار گرفتن بدهد.

سینه‌چاکان آقای خامنه‌ای که فیصله دادن همه بحرانها را نشانه حکمت و تدبیر رهبری می‌شمرید بفرمایید تکلیف ما با دعوت از مخالفین سوری بعد از رادیکال شدن شان و بعد از اینکه آمریکا و عربستان آنها را با پول و سلاحشان آلوده کردند چیست وقتی در ماههای اول که هنوز تعداد کشته‌ها مناسب اشک تمساح رسانه‌های غربی و عربی نشده بود و هنوز گرایش‌های ضداسرا‌‌‌‌‌ءیلی در مخالفان اسد قوی بود با قضاوت صریحش همه حرکت آنها را انحرافی و آمریکایی خواند.

کسانی که به زعم خود ایران و جمهوری اسلامی را از هم جدا می‌کنند و منتظر حمله آمریکا برای حل مشکلات جمهوری اسلامی مانند استبداد و بی‌قانونی وفساد و … هستند. کجا آمریکا برای ملتی کاری کرده است که چندین برابر آن را از کشور نستانده است. آیا افغانستان بعد از ده سال از طالبان و فساد حاکمانش آزاد شده است؟ آیا آمریکا در عراق به قدرت و بازسازی کشور کمک می‌کند یا تفرقه انداز کرد و سنی و شیعه است؟ آیا در مصر که ارتش به اشاره آمریکا در انقلاب بی‌طرف ماند امروز همان ارتش نقش مانع انقلاب ندارد؟ آیا یک ایران دموکراتیک و پیشرفته به نفع منافع آمریکاست؟

مقامات و علمایی که نگران قدرت یافتن اهل سنت کشورمان هستند و نرخ تولد و سرانه مساجدشان را یادآوری می‌کنند نمی‌بینند که زبان ما در دفاع از شیعیان در کشورهای سنی مذهب بسته است. حمایت از شیعیان که هیچ دعوت وحدتمان با تاکید بر مذهب به جای دین و ترساندن توده کشورهای عربی از تبلیغ شیعه توسط ایران مواجه می‌شود؟

آقای نوریزاد!‌ شما که در مواجهه با ستم و بی‌کفایتی حاکمان از جنگنده در سایه ایرباس و قصد مگوی ایران از این همه تاسیسات هسته‌ای می‌گویید موافقید که حاکمان هم چنین زبان سرخی داشته باشند؟ آیا دعوت به عقل و ماجراجویی نکردن فقط برای حاکمان است؟ جامعه مدنی یعنی مردم قوی و سازمانیافته. قدرت مسءولیت می‌آورد. مخالفی که قصدش بازگشت قدرت و کرامت به مردم است نباید مسءول تاثیر سخنش بر کشور باشد؟ در زمانی که موافق آقای خامنه‌ای بودید و سریال می‌ساختیدو اصلاح طلبان را به دشمنان اءمه ع تشبیه می‌کردید احساساتی بودید و به نظرم هنوز هم هستید. ۲۴ سال از زدن ایرباس ما می‌گذرد در عجبم که این کشف شما را ساقط کنندگان ایرباس هنوز افشا نکرده‌اند. گرگها ایران را به کارهای کرده و نکرده‌اش شکنجه کرده‌اند شما برایشان بهانه جدید جور نکنید. اگر حاکمان ما خطا و بی‌کفایتی کرده‌اند تاوانش را ما داده‌ایم نه آمریکا و آل سعود که در مقابله‌شان با ایران از آن خطاها نفع برده‌اند.

در خبر بود آقای مهاجرانی در جشنواره جنادریه در عربستان سعودی شرکت کرده است و شنونده سخنرانی سیاسی پادشاه عربستان بوده است.

تکلیف نهادهای امنیتی و صدا و سیما و برخی سایتها روشن است آنها از هر خطای مخالفین خوشحال می شوند و در بوق کرنا می کنند. اینبار هم اینها علاوه بر حضور در چنان مجلسی ادعا کرده اند که مهاجرانی و نوری زاده 18 میلیون دلار از پادشاه عربستان پول گرفته اند.

من اما اگرچه سبز نیستم ولی از صمیم قلب آرزو دارم سبزها به خصوص سبزهای مسلمان (همچنین حاکمیت جمهوری اسلامی) خطا نکنند.

در جوابیه خود مهاجرانی و مصاحبه صادق زیباکلام جشنواره فرهنگی خوانده شده و تمرکز اصلی بر رد پول گرفتن از عربستان است.

صفحه مربوطه ویکیپدیا نشان می دهد جنادریه یک جشنواره فرهنگی حکومتی با تاکید بر میراث فرهنگی اعراب به خصوص عربستان سعودی است. گفتم حکومتی چون مسئول برگزاری آن گارد ملی عربستان است. مقامات سیاسی عربستان در آن حضور دارند و حتی ملک عبدالله در سخنرانیش به مسائل منطقه ای و سوریه اشاره کرده است.

سخنی با مهاجرانی

آقای مهاجرانی نمی توان برای حضور در یک محفل حکومتی دارای بار سیاسی فقط به این توجیه که این یک جشنواره فرهنگی است و فرهنگ باید در خدمت سیاست باشد بسنده کرد. اگر در شرایط عادی (مانند سالهای قبل که شما به حضورتان در جشنواره اشاره کرده اید) بتوان از جنبه های سیاسی یک جشنواره حکومتی توسط یک دولت غیرمردمی چشم پوشی کرد در شرایط امروز این استدلالها توهین به مخاطب است. آیا شما نسبت به شاعرانی که در سال 88 به جلسه شعرخوانی آقای خامنه ای رفتند هم چنین قضاوتی دارید؟ آیا حاضرید در یک جشنواره فرهنگی که حکومت سوریه برگزار کرد شرکت کنید؟ چگونه می شود روز 24 خرداد 88 (قبل از راهپیمایی ها و دستور تیرها و قبل از قطعی شدن نیجه اعلام شده) چنین قضاوت قاطعی نسبت به آقای خامنه ای داشت و در عین حال به پای سخنان پادشاهی نشست که نهایت لطفش در حق مردمش مجلس مشورتیست و هنوز که هنوز است اکثر اعضای دولتش را شاهزادگان تشکیل می دهند؟ یعنی واقعا باور ندارید حضور جشنواره چنین حکومتی هتک آبروی انتقادهای تان از حاکمیت جمهوری اسلامی است؟

آقای مهاجرانی چگونه می شود از پادشاه و ولیعهدی با عناوین پرطمطراق تشکر کرد که نه تنها به مردم خود آزادی نمی دهند بلکه برای سرکوب مردم کشور دیگری نیرو می فرستند. کسانی که در بحرین و یمن و عراق دستشان به خون شیعه آلوده است. کسانی که در هر بزنگاه درگیری ایران با قدرتهای منطقه ای با تضمین تامین نفت دشمنان از پشت به ایران خنجر زده اند؟

می فرمایید احترام میزبان لازم است؟ خب مقدمه واجب واجب است چرا رفتید که مجبور به احترام به چنین کسانی شوید؟ قضیه کرایه دادن شتر به هارون را خاطرتان هست؟

آقای مهاجرانی شما که دیپلمات نیستید که مجبور باشید علیرغم میلتان به خیلی جاها بروید و به خیلی ها لبخند بزنید، با شرکت نکردن در این جشن فرخنده چه از دست می دادید که راضی شدید استدلال حکومت در پاک کردن هر مسئله ای درباره حق مردم و رعایت اخلاق سیاسی با علم کردن دشمنی با اسرائیل و آمریکا، خریدار پیدا کند. می گویید شما چرا باید رفتارتان را به خاطر مغالطه حکومت تغییر دهید؟ دوری از مواضع تهمت را چه می گویید.

آخرین اشکالم به شما نحوه پاسخ گفتنتان به سخنان وزیر اطلاعات است. شما به شیوه آشنای حکومت بیشتر از پاسخگویی درباره اصل موضوع به مدعی ایراد گرفته اید. اول شفاف سازی بعد نالیدن از اتهام به درگاه الهی. شاید خوشتان نیاید ولی در این سالها من آنقدر کلک هایی ماند همه راست را نگفتن و توریه و اغراق و … از اهل سیاست شنیده ام که همین قید «برای براندازی» در تکذیب پول گرفتن شما ناآرامم می کند.

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو. با تمام دلگیری که از شما دارم  باید بگویم استدلالهایتان در دفاع از ایران در برابر تهمتها و تبلیغات ایران هراسانه خوشحالم کرد.

من خیلی سعی می‌کنم رویدادها رو بفهمم اما گاهی در مورد بعضی وقایع هیچ توجیه منطقی و محکم و یکپارچه ای به نظرم نمی رسد. مثلا:

  • چرا روسیه و چین قطع نامه علیه سوریه را وتو می‌کنند ولی در مورد ایران حتی رأی ممتنعشان هم همیشگی نیست؟

آیا موضوع اجاره پایگاه دریایی به روسیه است؟ پس چین را چه کنیم؟

آیا موضوع این است که ایران خودش می‌تواند گلیم خودش را از آب بکشد پس چرا آن‌ها هزینه بدهند؟

آیا آن‌ها می‌دانند که ایران در نهایت برای آن‌ها هم مانند آمریکا لقمه گلوگیری است؟

  • چرا آمریکا و غرب اینقدر به ایران اهمیت می دهند؟ تحریم ایران، جنگ علیه ایران، دموکراسی و حقوق بشر در ایران.

ایران کشور قوی‌ای هست ولی غرب با کشورهای قوی تری مانند چین و هند رابطه دارد.

چون ایران دموکرات نیست؟ غرب و آمریکا با عربستان، لیبی، چین و روسیه رابطه مسالمت آمیزی دارند.

پاسخ نفوذ منطقه ای ایران است؟ مگر خیلی‌ها نمی‌گویند که مسلمانهای منطقه از جمهوری اسلامی بیزارند و مثلاً به مدل ترکیه گرایش دارند. یا به ناکارآمدی جمهوری اسلامی در اقتصاد و عدالت و تزلزل اخلاقی و اجتماعی جامعه و نیز شکاف بین مردم و حکومت و مهاجرت نخبگان و … اشاره می کنند. خب چنین کشوری که خودش نسخه خودش را پیچیده است چرا مسأله مهمی برای غرب و آمریکا است؟

موضوع سلاح های ایران است؟ پاکستان ناپایدار و روسیه الیگارشیک سلاح های خطرناک تری دارند.

موضوع ایدئولوژی غیر مادی رهبران ایران است؟ ولی سابقه ایران نشان می‌دهد رفتار ایران همیشه بسیار عقلانی تر از امثال صدام و قذافی بوده است که در ابتدا یا انتهای دوران خود با غرب همکاری کرده اند.

  • چرا کسانی که سابقه اطلاعاتی دارند وقتی بازداشت می‌شوند خیلی بیشتر از دیگران تن به اعتراف ساختگی و معامله می دهند؟

ترس از شکنجه است؟ریسک برخورد خشونتآمیز با آن‌ها کم است.

در نهایت هم پس معامله چیز زیادی بدست نمیآورند جز اینکه مثلاً 5 سال بیرون زندان ولی کاملاً تحت نظر و بدون فعالیت سیاسیاجتماعی باشند.

آیا رازهایی دارند؟ چه رازی است که راز آن‌ها هست ولی راز حکومت نیست؟

شما جوابی برای سؤال‌های من ندارید؟

نتانیاهو در نطق سازمان ملل هشدار داده است که از طریق قطعنامه ای در این سازمان نمی توان بین اسرائیل و فلسطینیان صلح برقرار کرد.

طنز تاریخی است که نخست وزیر رژیمی که تشکیلش بر اساس قطع نامه سازمان ملل بوده است حالا اعتبار همان سازمان را برای تشکیل کشور فلسطینی به بهانه  اینکه با قطع نامه نمی توان صلح برگزار کرد زیر سوال می برد. جالب تر اینکه همان قطع نامه که مبنای مشروعیت اسرائیل است، همزمان تشکیل کشور فلسطینی در کنار آن را همان 64 سال پیش نیز تصویب کرده است. حالا کشورها و گروههای فلسطینی که در قضیه فلسطین همیشه راه حل دوکشور را راه حل واقع بینانه ای می دانستند که مخالف نظم بین المللی هم نیست، باید برای اعتبار نیمی از قطع نامه ای تلاش کنند که 64 سال پیش تصویب شده است و نیمه دیگر آن در چنان حدی از اعتبار است که زیرسوال بردن آن مساوی است با جنگ طلب معرفی شدن گوینده اش در همه رسانه های بزرگ بین المللی.

اما به نظر من بی اعتباری آن قطع نامه مبنای درستی برای حل مسئله فلسطین است. آنجا که بر خلاف همه ادعاها برای سرزمینی که از عثمانی جدا شده بود به جای مردمش و حتی آن یهودیان مهاجرت داده شده  یا حتی روسای عرب و صهیونیست، قدرتهای بزرگ در سازمان ملل سرنوشت تعیین کنند. امروز هم چاره همان است با این تفاوت که ادامه روند مهاجرت مصنوعی یهودیان به این سرزمین و همچنین بیرون کردن فلسطینی ها در طول این سالها توسط دولت نامشروع حاصل از قطع نامه اجرای آن را پیچیده تر کرده است.

بله این همان پیشنهاد قدیمی و تکراری جمهوری اسلامی است. تکراری بودن آن مانع اعتبارش نیست. قدیمی بودنش هم باعث نشده است که حتی برخی مسئولان ارشد همین نظام عمق آن را درک کنند که این پیشنهادی نرمی است که غرب را خلع سلاح می کند. اگر درک کرده بودند در مجامع بین المللی می گفتند اسرائیل نامشروع است چون بر مردمی حکومت می کند (فلسطینی ها) که انتخابش نکرده اند. و می گفتند اسرائیل از بین خواهد رفت همانطور که هر رژیمی که حق مردم تحت حکومتش را ادا نکند دیر یا زود چنین خواهد شد.

موانع آن یکی زیاده خواهی غربی و صهیونیست هاست و دیگری کمبود اعتبار اخلاقی در نزد حامیان فلسطین و فلسطینی هاست.

نمی شود به مشروعیت اسرائیل ایراد مردم سالارانه گرفت ولی صحبت در مورد رفراندوم در داخل کشور را تهدید امنیت ملی معنا کرد. نمی شود اصلاح قانون اساسی را علیرغم خواست روشن جامعه 20 سال به تعویق انداخت حتی وقتی در مورد اصل 44 مجبور به تفسیر 180 درجه خلاف متن می شوی و در عین حال انتظار داشت صهیونیست ها با آن همه سرمایه گذاری اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تبلیغی فورا تن به رفراندوم تعیین سرنوشت بدهند. نمی شود نظام تک حزبی راه انداخت و مردم خود را در هر اعتراضی طعمه ارتش و نیروهای امنیتی کرد و همزمان در جنگ نرم با نظام ساختگی غاصبی پیروز شد که به شهروندان درجه اولش برای انتخابات و نظام چندحزبی و محاکمه سیاستمداران فاسد متعهد است.

حرکت در جریان آب و هم رنگی با جماعت همیشه هزینه کمتری دارد. گاهی چنین همرنگی هایی مخالف اخلاق و اصول اساسی است اما در عجبم چرا نباید در چیزی مثل اتکا به رای مردم خود و آزادی و کرامت آنان که هم رسم این زمانه است و هم مطابق عقل و اسلام باید درنگ کرد.

سخنان آقای خامنه ای به مناسبت بعثت درباره سوریه که کامل شده سخنان قبلی ایشان در سالگرد فوت امام بود نکات تاسف انگیز و نگران کننده ای را در خود دارد.

«امروز آمريكا براى شبيه‌سازى كارى كه در مصر و در تونس و در يمن و در ليبى و امثال اينها انجام گرفته است، متوجه شده است كه سوريه را – كه در خط مقاومت است – دچار مشكل كند. ماهيت قضيه در سوريه با ماهيت قضيه در اين كشورها متفاوت است. در اين كشورها حركت ضد آمريكا و ضد صهيونيسم بود، اما در سوريه دست آمريكا آشكار و مشهود است؛ صهيونيست‌ها دنبال قضيه هستند. ما نبايد اشتباه كنيم. ما نبايد معيار را فراموش كنيم. آنجايى كه حركت ضد آمريكا و ضد صهيونيسم است، آن حركت، حركت اصيل و مردمى است؛ آنجايى كه شعارها به نفع آمريكا و صهيونيسم است، آنجا حركت انحرافى است. ما اين منطق را، اين بيان را، اين روشنگرى را حفظ خواهيم كرد.»

ایشان بار دیگر ناآرامی های کشورهای منطقه را به دو دسته ضدآمریکایی-مردمی و آمریکایی-غیرمردمی تقسیم کرده است و علاوه بر آن به طور خاص از سوریه نام برده است و در مورد آن قضاوت کرده است.

قسمت تاسف انگیز قضیه مغالطه نهفته در این کلام است که گویا شق دیگری جز دوراهی ترسیم شده نیست. گویا مردم منطقه نمی توانند اشتباه کنند و ضدآمریکایی یا اسلامخواه نباشند یا مردم اگر اشتباه کنند حق تعیین سرنوشت خود را ندارند. چنین استدلالی به خوبی ذهنیت ایشان را در حوادث داخلی نشان می دهد. از نظر ایشان تنها معیار ضدآمریکایی بودن است و این معیار چنان مهم شده است که ظلم و جنایت حاکم ضدآمریکایی را نیز می پوشاند. در تعجبم که ایشان از نتیجه بی تجهی به آزادی و رفاه مردم و اجرای عدالت در شوروی سابق و بسیاری از رژیم های انقلابی متمایل به آن و عمده کردن استقلال که تنها باعث بی ابرو شدن استقلال طلبی در آن کشورها شد بی خبر است؟

دوراهی ترسیم شده هم آشکارا ساده ساری واقعیت است. اگر همیشه ضدآمریکایی بودن با مردمی بودن همراه بود که انتخاب دیپلماسی درست سخت نبود. سخت ترین موقعیت در انتخاب بین یک حکومت مردمی غیر اسلامی و غیر استکبارستیز با یک حکومت دیکتاتور در تضاد با آمریکاست. اگر دو راهی یادشده واقعیت داشت که الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم موضوعیت نداشت.

اما نکته نگران کننده قضیه قضاوت صریح نسبت به سوریه است. حکومت بعث سوریه حتی با اصلاحات بشار اسد حکومت بسته و در عین حال ضعیفی است. اگر این حکومت همچنان در مهار اعتراضات ناکام بماند و سقوط کند این سخنان آقای خامنه ای یک متحد را به یک دشمن تبدیل خواهد کرد. حتی قبل از تغییر حاکمیت مگر غیر از این است که رسانه های غربی ایران را متهم به دخالت در سرکوب متهمان می کنند و تاثیر این تبلیغات در حدی بوده است که در سوریه پرچم ایران را به آتش می کشند؟ خب در چنین شرایطی تکرار انحرافی خواندن اعتراضات مردم سوریه آن هم برای مردمی که کشته شدن نزذیکانشان را در خیابانها دیده اند آیا کمک به تبلیغات آمریکایی-اسرائیلی و کمک به سرنگونی بشار اسد نیست؟

قبل از حوادث سال 88 کشور، سالها  از انقلابی گری های اول انقلاب گذشته بود و سیاست خارجی منطقه ای ایران به سمت همکاری با حکام مستبد عرب (لابد برای منافع ملی) رفته بود. اتحاد با حکومت بسته ولی ضداسرائیلی سوریه هم از زمان جنگ آغاز شده بود. از طرف دیگر بسیاری از آزادی های اول انقلاب عمدا به فراموشی سپرده شده بود.

همواره با خودم فکر می کردم اگر ما بخواهیم هم انقلابی باشیم و هم از مزایای روابط دیپلماتیک آارام با همسایگان مستبدمان برخوردار باشیم راهش این است که در داخل چنان آزادی، عدالت و رفاهی را برای شهروندانمان فراهم کنیم که مردم کشورهای همسایه در مقایسه کشور خود با ایران، خود فکری برای مستبدان وابسته حاکم بر خود بکنند. باید چنان به منتقدان و مخالفانمان اجازه اعتراض به خود را بدهیم که وقتی قیودات دیپلماتیک دستگاههای رسمی را مجبور به محافظه کاری می کند جامعه مدنی اعتراض به اقداماتی مانند محاصره غزه توسط رژیم مبارک و کشتار زیدیان یمن توسط عربستان را به عهده بگیرد. حتی باید چنان آزادی داخلی و استقلال از بیگانه را با هم  همراه کنیم که به جای اینکه حکومت بسته ضدآمریکایی سوریه از ترس تحریم غربی ها به مردمش آسان بگیرد بر اثر صحبتهای دوستانه با مقامات ایرانی به چنین راهی کشیده شود[1].

اما افسوس که نمی دانستم سلب آزادی های قانون اساسی به سرکوب عریان مردم در خیابانهای تهران تبدیل خواهد شد و توجیه کنندگان آن سرکوب بی ذره ای خجالت و عذاب وجدان ردای انقلابی گری و آزادی خواهی برای مردمی غیر از مردم خودشان را خواهند پوشید.

 

[1] ترکیه تا حد زیادی چنین سیاستی را پیاده کرده است.

رسانه های غربی خبر از کشته شدن چندصد نفر در ناآرامی های سوریه می دهند. آنها با وجود یمن و بحرین که مشابه سوریه هستند مدام بر تعداد کشته شدگان در سوریه تاکید می کنند. مقامات اروپایی و آمریکایی هم دست به تحریم و اظهار نگرانی مکرر نسبت به وضعیت آن کشور زده اند، در حالی که تاکید بر بحرین بسیار کمتر است و در یمن هم مانند مصر به دنبال راه حل میانه اند. خب از آنها جز این هم انتظار نمی رفت به قول خانم شیرین هانتر در میزگرد BBC درباره بحرین غرب حقوق بشر را به عنوان تنبیهی برای دشمانش می خواهد.

اما نکته ای که برای من عجیب است این است که چرا حکومت سوریه چنین می کند. مگر نمی داند که چون دوست غرب نیست با استاندارد دوگانه غربی طرف است. اخلاق، عدالت، حقوق بشر و دموکرات منشی به کنار عقل مصلحت اندیش هم اقتضا می کرد که کمتر بهانه بدست دشمانش بدهد و از سرکوب نرم استفاده کند. حداقل آمار کشته ها را بالا نبرد[1].

مدتی قبل فکرم مشغول سوریه بود. با خودم می گفتم چرا حزب الله لبنان با جنگ چریکی خاکش را آزاد می کند حتی با وجود اینکه مقدار ناچیزی از خاک لبنان در دست اسرائیل هست هنگامی که اسرائیل به کشتار فلسطینیان در نوار غزه مشغول بود با اسیرگیری جبهه جدید را علیه ش گشود ولی سوریه که دولتی با ارتش کامل است سالهاست حتی برای پس گرفتن خاک جولان اقدام نمی کند. حتی اگر ایجاد جنگ کلاسیک با اسرائیل را موفقیت آمیز ندانیم چرا سوریه یک جنبش مقاومت مانند حزب الله ندارد.  در مجموع به نظرم سوریه کشور ضعیفی است که فقط حرفهای خوبی می زند و از اقدام عملی عاجز است. شاید بتوان او را به پاکستان در میان متحدان آمریکا تشبیه کرد.

سال 2005 عبدالحلیم خدام که مدتها معاون حافظ اسد بود پس از اینکه ابتدا خانواده خود را به فرانسه فرستاد و خود نیز به آنها ملحق شد و شروع به انتقاد از بشار اسد کرد. رسانه های غربی هم به طور گسترده این قضیه را پوشش دادند. سابقه ای از درگیری میان بشار اسد و خدام نبود. پس چگونه شخصی که در زمان حافظ اسد یکی از افراد حلقه اول قدرت بوده است ناگهان به فرانسه مهاجرت می کند و ادعای دموکراسی خواهی می کند. چنین فردی یا از ابتدا عقاید دیگری داشته است یا در یک فرایند توسط کسانی به این تغییر یکباره از قدرت به اپوزیسیون مایل شده است. ضمن اینکه فرآیند خارج شدن به همراه خانواده برای او در کشور بسته ای مانند سوریه خود علامت سوال بیشتری ایجاد می کند.

سال 2008 عماد مغنیه در خاک سوریه توسط اسرائیل ترور شد. او بیش از 20 سال تحت تعقیب سرویس های جاسوسی مختلف بود و همیشه گریخته بود. رسانه ها نوشتند این عملیات با کمک کشورهایی مثل عربستان (و اردن؟) انجام شده است. برایم عجیب بود. اگر این مسئله در لبنان که کشوری با هویت چندپاره است یا در امارات که دولتی وابسته دارد انجام می شد تعجبی نداشت اما در سوریه که سالهاست میزبان گروههای مقاومت فلسطینی است و دولت باثباتی دارد چطور اطلاعات دقیق زمان و مکان حضور شخصی مانند مغنیه بدست اسرائیل یا حتی عربستان رسیده است؟ به نظرم آمد باید به دنبال نفوذی در حکومت و به خصوص دستگاه امنیتی سوریه گشت[2].

از موضوع دور افتادم. گفته می شود که حوادث درعا یک اعتراض با مطالبات محلی و جزئی بوده است که کشتار ماموران امنیتی در آن باعث خشم مردم سوریه شده است. برخی برای فهم این قضیه به اینکه دیکتاتورها همیشه همان اشتباه را می کنند اکتفا می کنند. دیکتاتورها هم فکر می کنند به خصوص وقتی در از قبل آمادگی قیام مردمی را داشته باشند. گذشته از این به نظرم وضع سوریه از خیلی کشورهای عربی بهتر است. موضع ضداسرائیلی سوریه باعث می شود مردم کشور کمتر احساس خفت کنند. بشار اسد در مقایسه با مبارک و علی عبدالله صالح و بن علی مدت کمی است که حاکم است[3]. مخالفین چندبار سعی کردند در دمشق تجمع برگزار کنند ولی با استقبال چندانی مواجه نشدند. می شود گفت کشتار مردم درعا کمک خوبی برای استقبال مردم از تظاهرات بوده است. خب چرا نیروی امنیتی چنین کمکی را می دهد. به نظرم باز هم باید دنبال نفوذی گشت.

«نفوذی، نفوذی. آقای محترم این توجیه ها را بس کنید. حکومت ایران هم خیلی از جنایات پس از انتخابات نیروهای خودش را کار نفوذی ها در بسیج و … اعلام می کند.»

انتظار دارم خواننده ام یک چنین نظری در مورد این نوشته داشته باشد اما با کمال احترام بنده در حوادث پس از انتخابات ایران هم دست نفوذی ها را می بینم با این تفاوت که نفوذی را نه در آن لباس شخصی که مردم را کتک می زند یا بسیجی که از روی بام مسجد شلیک می کند که در لایه هایی بسیار بالاتر از حکومت جستجو می کنم[4]. آنجایی که کسی که ماموریتش حفظ حکومت است خود بیشترین هزینه را تحمیل می کند و مخالفسازی می کند. آن که باید حقایق را اطلاع مقامات برساند دید پارانوییدی را در آنها تقویت می کند تا از ترس تصمیم های غیرعاقلانه بگیرند.آن که همه تندرویش را از شدت اعتقاد و احساس علاقه اش به نظام می دانند، احساساتی نشده بلکه دارد آبروی نظام را می برد تا سرنگونیش برای طرف دیگر آسانتر باشد.

[1] این قضیه سرکوب نرم را مقامات جمهوری اسلامی غیر از چند مورد به کار گرفتند و نمود آن هم تعداد کشته شدگان است که حتی در روایت مخالفان هم زیر صد نفر است. البته روشن است که منظور بی اشکال دانستن این نوع سرکوب نیست.

[2] نمی دانستم ولی گویا دیگران هم احتمالاتی را در مورد نقش کسانی از داخل سوریه در ترور عمادمغنیه مطرح کرده اند.

[3] البته اینها همه دید ما از بیرون است که با توجه به جانبداری مثبت و منفی رسانه های رسمی داخلی و رسانه های غربی ممکن است خطای زیادی داشته باشد. ممکن است برخی مردم سوریه مانند برخی مردم ایران و بر خلاف بیشتر مردم کشوری مانند مصر فکر کنند سیاست ها ضداسرائیلی بشار و پدرش به ضرر آنها بوده است. ممکن است حتی دوره کوتاه اسد را ادامه حکومت پدر بدانند. من فقط دید خودم را می گویم.

[4] برای این منظور مطالعه مطلب آخر عبدالله شهبازی و سایر مطالب مرتبط وی که در وبگاهش موجود است را توصیه می کنم.