انتخاباتیه 94

فوریه 24, 2016

رسیدیم به انتخابات. لیست ها بسته شده و همه هم (لااقل کسانی که ممکن است اینجا را بخوانند) درباره ضرورت رأی دادن و لیستی رأی دادن نوشته اند. پس من به موضوعات دیگری بپردازم.

موضع خودم
من به طور مشخص در انتخابات خبرگان با دو هدف شرکت می کنم.
اول شبه انتصابی نشدن و نماندن خبرگان. خبرگانی که اکثریت مطلق اعضایش منصوبین رهبر باشند نماینده تفکر رهبر فعلی و حلقه اطراف اوست. رهبر هر که باشد و تفکر او هرچه باشد نباید راه ورود افکار مختلف موجود در اجتماع یا لااقل مجتهدان به مجلس خبرگان بسته شود. نباید این مجلس تک صدا شود. یکی از راههای اصلاح یا تغییر جهت جمهوری اسلامی تغییر رهبر است. اگر دقیق باشیم تأثیر تفکرات متفاوت آقای خامنه ای و امام بر حکومت روشن است. شاید برخی از انتخابات خبرگان دنبال چنین هدفی باشند (که اشکالی هم ندارد و روش مشروعی برای تاثیرگذاری بر حکومت است) ولی به نظرم تک صدا شدن و به‌خصوص تک صدا شدن کامل در جهت رهبر حاکم به خودیخود مضر است. فرقی هم نمی‌کند این رهبر حاکم خامنه ای باشد یا هاشمی یا منتظری.
دوم نهی از منکر عملی مجریان سیاست‌های حذفی. به نظرم یکی از چیزهایی که بسیاری از مردم و نخبگان را از جمهوری اسلامی فراری می‌دهد رد صلاحیت های بی معیار است. رد صلاحیت از یک فیلتر حداقلی به مرور به ابزار تعیین ترکیب مجلس و (به قول فکر کنم موسوی) دو مرحله‌ای کردن انتخابات تبدیل شده است. من مجریان این سیاست مثل آقایان جنتی و یزدی و حامیان پروپا قرصش مثل لاریجانی و مصباح و … را صالح برای پست های مهم مثل ریاست مجلس خبرگان و تاثیرگذاری بر انتخاب رهبر بعدی نمی دانم. علاوه بر این تلاش برای رأی نیاوردن یا کاهش رأی این آقایان را نوعی نهی از منکر به اینان می‌دانم که به ندرت در معرض رأی مردم و پیام انتخابات هستند. بنابراین به لیست خبرگان منسوب به هاشمی-اصلاحطلبان به صورت کامل رأی میدهم.
در انتخابات مجلس هدفم تلاش برای ورود تعدادی اصلاح طلب به مجلس و تشکیل مجلسی شبیه مجلس پنجم است.

انتقاد به روش انتخاباتی اصلاح طلبان
همانطور که می‌بینید لااقل در انتخاب خبرگان منطق بنده هم منطق سلبی است. اما ایرادی که به روش انتخاباتی اصلاح طلبان دارم این است که منطقشان منحصر به همین منطق سلبی شده است. به لیست ما به صورت کامل رأی دهید تا آن‌ها رأی نیاورند. اصولگرایان هم چنین چیزی به طرفدارانشان می گویند. لطفاً به لیست ما به صورت کامل رأی دهید تا اصلاح طلبان رأی نیاورند. خب عزیزان شماها نمی‌خواهید توضیح دهید پس از رأی آوردن می‌خواهید چه کنید؟ حتماً کسانی ماند خودم می‌خواهند با سلطه ردصلاحیت کنندگان و تندروها بر کشور مقابله کنند ولی مگر همه قرار است چنین هدفی داشته باشند؟ برای کسی که هیچ علقه و علاقه خاصی به اصلاح طلبان و اصولگرایان ندارد نباید توضیح دهیم ما قرار است چه کنیم. گویا عزیزان اصلاح طلب عادت به یک نوع کمپین انتخاباتی بیشتر ندارند. بسیج طرفداران خودشان، تلاش برای رأی دادن تحریمی ها. قشری که از آن‌ها غفلت می کنند، قشر غیرسیاسی به‌خصوص قشر فقیر است. این قشر در دو سال گذشته همزمان تحت فشار اقتصادی و بمباران خبری مخالفان حکومتی دولت بوده است که امنیت روانیش را خدشه دار کرده است. این‌ها همان کسانی هستند که انتظار داشتند اوضاع به سرعت خوب شود ولی نشد. انتظار داشتند گرانی ها ارزان شود و حرفهای دولت درباره کاهش تورم را نمی فهمند. این‌ها همان کسانی هستند که از قطع یارانه ناراحت می‌شوند و به حرفهای دولت درباره اینکه یارانه ثروتمندان حذف می‌شود بدبینند. اینا همان کسانی هستند که وام خودو را با وام ازدواج مقایسه می کنند. این‌ها همان کسانی هستند که به آزاد شدن قیمت نان و حداکثری بودن تعداد نانوایی های آزادپز و قیمت گوشت حساسند به‌خصوص وقتی سیاستمداران فکر کنند اثر مثبتی دارد از رکود حرف نزنند و مدام رکوردهای جدیدشان در کاهش تورم نقطه به نقطه و سالانه را گزارش دهند. به این عزیزان نمی‌توانی فرق تورم و گرانی و نقطه به نقطه و سالانه را توضیح بدهی. این هموطنانمان از تأثیر تزریق پول بی حساب و کتاب به مسکن مهر بر تورم زمان احمدی نژاد سر در نمی آورند. از دید ایشان قبلاً شانس این بود که خانه دار شوند و برخی از آشنایانان شده بودند ولی الان راهش بسته شده است. ما مطمینیم که منتخبان ما اوضاع اقتصادی را حتی برای این قشر هم بهتر می‌کنند ولی به نظر می‌رسد نمی‌توانیم با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. این‌ها در این انتخابات در تور اصلاح طلبان قرار نمی‌گیرند ولی خطر بزرگ‌تر این است که با ادامه بی‌اعتنایی دولت و اصلاح طلبان در ارتباط گیری با آن‌ها و به‌خصوص در صورت شکست اصولگرایان در انتخاب 7 اسفند، سوخت بازگشت احمدی نژاد شوند.
به نظر می‌رسد هم هاشمی و هم اصلاح طلبان هنوز متوجه علت ورود و ماندن احمدی نژاد در ریاست جمهوری نشد اند. احمدی نژاد فقط به خاطر ذخالت سپاه درانتخابات 84 یا خوابیدن کروبی یا تعدد کاندیداهای اصلاح طلبان رأی نیاورد. احمدی نژاد سال 88 حتی اگر معتقد به تقلب باشید کلی رأی داشت در همان زمانی که بسیاری از اصلاح طلبان و اصولگرایان دل خوشی از او نداشتند. در همان سال حتی اگر فکر می‌کنید او از بیت المال خرج رأی آوری کرد و با دروغ مردم را فریفت، خوب است دقت کنید او «توانست» عده زیادی از مردم را بفریبد. این از نظر من یعنی توانست با آن قشرها ارتباط برقرار کند.

توصیه به اصلاح طلبان
توصیه و در‌واقع خواهش من از اصلاح طلبان، دولت روحانی و هرکسی که به فکر اصلاح این مملکت در جهتی خلاف احمدی نژاد و تندروهایی که جمهوری اسلای را بسته و استبدادزده می‌خواهند این است که
اول از همه به این قشر توجه کند و با زبان خودش با او صحبت کنند. یک برنامه اقتصادی ساده شامل 5 تا 10 بند که ما به ازای عینی و سرراست داشته باشد و حتماً معضلات این قشر هم درش باشد تهیه کنند. این‌ها به ذهن من می رسد:
اصلاح نظام درمان: ایجاد پوشش بیمه کامل برای بیماران خاص و شبکه ای بیمارستانها و درمانگاههای ارزان برای اقشار ضعیف
کاهش بیکاری: اعلام یک درصد مشخص برای کاهش بیکاری
سربازی: تلاش برای حل معضل سربازی با همکاری دیگرنهادها
اینترنت: افزایش ثبات و سرعت اینترنت و ارزان شدن آن با الویت شبکه داخلی
نظارت و مجوز شفاف: فیلترینگ از اینترنت گرفته تا مجوز کتاب و توقیف روزنامه و مجوز کنسرت را شفاف و ساده کنیم.
رفع رکود مسکن: تعهد می‌دهیم تا پایان دوره این مجلس مسکن را بدون افزایش قیمت شوک آور از رکود خارج کنیم.
اصلاح بازار خودرو: تا پایان این مجلس شرایطی فراهم می‌کنیم که خودروهای باکیفیت به‌خصوص برای اقشار فقیر و متوسط با قیمت مناسب در داخل تولید شود.
می‌دانم این لیست بسیار خام است و قرضت هم بسیار دیر است. شاید تنها راه اعلام برخی از محورهای اینچنینی توسط کسی مثل عارف در یک کنفرانس مطبوعاتی با بازتاب گسترده باشد.

دومین خواهش من این است که حواسشان و حواسمان به این باشد در کمپین انتخاباتی کاری نکنیم که برای اقشاری که به پای صندوق آورده‌ایم توقعاتی ایجاد کنیم که بعداً باعث ناامیدیشان شود. ما می ریویم در انتخابات نشان دهیم ما هم هستیم. یکی از احتمالات این ناامیدی ناکارآمد شدن حکومت با ترسیدن و تقابل نهادهای انتصابی از پیروزی اصلاح طلبان است. مواظب باشیم منطق سلبی باعث ایجاد تقابل با نهادهای انتصابی نشوند به صورتی که با قفل کردن مجلس و دولت مشکل ایجاد کنند. ما نیامده‌ایم جمهوری اسلامی را تصرف کنیم (به همین علت با شعار گام دوم مخالفم) ما می‌خواهیم بگوییم ما هم هستیم. حرف ما را هم بشنوید. رنگ ما را هم به کشور بزنید. رأی ما را هم در اداره حکومت حساب کنید. منتخبان ما قرار نیست شما را به بیرون پرت کنند بلکه آمده‌اند حرفهای ما را در مراکز تصمیم گیری بزنند تا تصمیمات بهتر گرفته شود.

من بیشتر عمر سیاسیم را اصولگرا بوده ام. فاز تغییرم کمی مخالف بیشتر هم سن و سالانم بوده است. در نوجوانی سلام و عصرمای منتقد و پیام امروز و ایران فردا می خواندم اگر می توانستم به ملی مذهبی ها رای می دادم و وقتی نمی شد مثل انتخابات مجلس پنجم به لیست کارگزاران رای دادم. در آستانه ورود به دانشگاه از نظر مذهبی تحولی را تجربه کردم که اول عقیده ام و بعد سبد رایم را به اصولگرایی تغییر داد. این شد که در گیر و دار دوم خردادی و لیبرال شدن رفقای حزب اللهی دبیرستان در دانشگاه اصولگرا بودم. چه اصولگرایی؟ اصولگرای خرده شیشه دار! کارهای غیرقانونی دوستان در برابر دانشجویان و مسئولان دوم خردادی دانشگاه را قبول نداشتم. تشکیل دادگاه برای عبدالله نوری وقتی خطر رییس مجلس شدنش وجود داشت را قبول نداشتم. بی سرانجام رها کردن قتل های زنجیره ای و کوی دانشگاه را قبول نداشتم. برخورد فله ای با مطبوعات با یک سخنرانی رهبر و توقیف موقت دائمی آنها را به بهانه یک بند نچسب یک قانونی را قبول نداشتم اما سکوت می کردم. با این توجیه که اصلاح طلبان و طرفدارانشان هرچه بیشتر قدرت بگیرند اسلامیت نظام بیشتر در خطر قرار می گیرد و از طرفی انتقاد امثال من از کارهای غلط پیش گفته باعث تقویت آنها می شود. پس من این کارهای غلط را انجام نمی دهم ولی انتقاد علنی هم نمی کنم.

بی سرو صدا به هاشمی در انتخابات مجلس رای ندادم با وجود اینکه لیستم لیست اصولگرایان بود. نمازم را در نماز جمعه پشت سر برخی امام جمعه ها تکرار می کردم حتی پشت سر خود آقای خامنه ای. البته به کسی نمی گفتم آخر من نسبت به او سوال و شبهه داشتم و هنوز احتمالش را می دادم خودم اشتباه کرده باشم.

به مرور بیشتر و بیشتر منتقد و تحول خواه و معترف به حق مخالف می شدم اما هنوز هیچ اصلاح طلبی در سبد رایم نبود. اصلاح طلبان در هر انتخاباتی برای رای جمع کردن بدنه خود را از بازگشت دیکتاتوری و بسته شدن فضا می ترساندند و من فکر می کردم دموکراسی وقتی تثبیت می شود که یک غیراصلاح‌طلب رییس جمهور شود ولی پیش بینی اوضاع تیره و تار محقق نشود. یک تغییر دیگر هم کردم. از مردم و رای مردم نترسیدم. این را در فضای فکری دوستان ارزشی ام می گویم که مدام نگران این بودند که کسی بیاید مردم را گول بزند. پس رد صلاحیت برایشان مهم می شد. بعد هم وقتی فرد یا گروه مورد نظر طرفدار داشت رد صلاحیت کردن معضل و مشکل پیچیده ای می شد. به نظرم این طرز نگاه مشکل داشت. اگر حکومت مردمی است نباید از رای مردم بترسد. مردم ممکن است اشتباه کنند ولی این مجوز گرفتن حق شان نیست. سیاستمدارها حتی آنها که ادعای ارزشی دارند از دید خود ما ارزشی ها خیلی بیشتر اشتباه می کنند.

تا رسید به بحث و جدل های بعد از انتخابات 88 در محل کار. از حق مخالفین دفاع می کردم و رفقای اصولگرا را خوش نمی آمد. روزی یکی شان گفت تو بالاخره اصولگرایی یا اصلاح طلب؟ آمدم توضیح بدهم که گفت فقط یک کلمه! گفتم اگر یک کلمه باشد امروز اصلاح طلبم.

اما انگار از قافله عقب مانده بودم. حالا که ما اصلاح طلب بودیم اصلاح طلب ها سبز شده بودند. البته علاقه ام به اصل 27 و نقش اصلاحی آن به زمان اصولگراییم بر می گشت. همیشه راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس را می رفتم و همیشه با خودم می گفتم این راهپیمایی ها بوی راهپیمایی های زمان انقلاب را نمی دهد. شعارها همان است ولی انگار بوی کهنگی می دهد. خلاقیت و فردی بودن شعارها و پوسترها و پلاکاردهای آن زمان کجا و این راهپیمایی مناسکی که سپاه پوسترهایش را چاپ می کند و ستاد هماهنگی تبلیغات بیانیه و شعارهایش را کجا؟ راهپیمایی های بعد از انتخابات را رفتم از جشن احمدی نژاد تا 25 خرداد تا بیشتر بعدی ها. اوایلش با کلاه شرعی کسب اطلاع مستقیم از وقایع و بعدها بی لکنت و با تکیه بر صراحت و اطلاق اصل 27.

گفتم که گویا از قافله عقب بودم. من بیانیه های میرحسین را می دیدم و هم غزه هم لبنان و تفنگت را زمین بگذار ولی خیلی از راهپیمایی کنندگان دو سه ماه بعد از انتخابات در حال و هوای نه غزه نه لبنان و مرگ بر روسیه و مرگ بر دیکتاتور بودند. اولی ها را که قطعا توطئه و فضله موش داخل دیگ سبزها می دانستم و این آخری را به خاطر اینکه تنش و تعارض را به حدی بالا می برد که امکان انعطاف طرف مقابل را صفر می کرد. این مدل شعار دادن به قسمت های آشتی جویانه بیانه های میرحسین نمی خورد. به خاطر همین هیچوقت راضی نشدم خودم را سبز بنامم و «چرا منتقدم چرا سبز نیستم» را نوشتم.

به مرور تعداد شرکت کنندگان در راهپیمایی ها کم می شد و روشن بود این مسیر حداقل بدون تغییر تاکتیک به جایی نمی رسد. زمستان 88 دنبال این بودم که میرحسین را ببینم و به او در مورد خطرها بیرونی و بی نتیجه بودن اصرار بر راهپیمایی وقتی اکثریت مطلق نیستی و وقتی دامنه آن هر روز محدودتر و شعارهایش تندتر می شود بگویم. می خواستم از او خواهش کنم دوستدارانش را به راهپیمایی 22 بهمن دعوت کند دوباره آرام مثل 25 خرداد. من او را از کتابچه پنج گفتارش می شناختم که در جای جایش اهمیت به استقلال و منافع ملی دیده می شد. می گفتند در دفترش باز است و هنوز با ماشین خودش آنجا می رود و بر می گردد. آدرس دفترش را از دوستان سبز و اصلاح طلب پیش کسوت مطالبه کردم همگی هشدار و هوش باش دادند که نرو که می گیرندت و الت می کنند و بلت. یاللعجب! ما که خواهیم حرفی شبیه حرف ظاهری حکومت به او بزنیم. تکان نخورده عاشورا شد و موج تبلیغات و 9 دی و … 22 بهمن را هم با پلاکاردهای انتقادی دست ساز رفتم. کاری را که سالها ایده اش را داشتم ولی همتش را نه عملی کرده بودم اما جریان اسب تروا و … پیش آمد.

به مرور نمود جنبش سبز کم شد. چند یادداشت انتقادی از میرحسین نوشتم. 25 بهمن 89 را از لج دروغ های پایان فتنه و سالگرد 9 دی رفتیم و «پیاده رو پیمایی» کردیم. موسوی و کروبی را گرفتند و آب از آب تکان نخورد. سه شنبه های اعتراض را هم یکی دو بار رفتم ولی فایده نداشت. ضدحال تر از نگرفتن راهپیمایی،  بیانیه های شورای هماهنگی راه سبز امید بود که همیشه نشان از موفقیتی داشت که من در خیابان نمی دیدم.

به مرور فکر چه باید کرد شد دغدغه اصلی ام. فحش به حکومت و نشان دادن اشتباهات و ستم صدر تا ذیل حکومت جای خود را داد به ما چه کار باید بکنیم؟ ما همه راه را درست رفته ایم؟ انتخابات مجلس نهم را هم شرکت نکردم. از 89 عباس عبدی شروع کرده بود به اعلام نظر درباره جنبش سبز. اول غیرصریح تر و کم کم صریح تر. بعضی حرفهایش را قبول داشتم و بعضی را نه بعضی ها را هم نمی فهمیدم.

هر چه حصر موسوی و کروبی طولانی تر می شد چه باید کرد بیشتر دغدغه ام می شد. مسئله ام سخت بود. دخالت خارجی و حمایت خارجی را مفید نمی دانستم. خراب شدن هدفمندی یارانه ها و به بن بست رسیدن قضیه هسته ای را نمی خواستم. تحریم انتخابات را نتیجه بخش ندیدم. نه رای دادن مثل خاتمی چاره بود نه رای ندادن. از ابتدای سال 91 عدم پیشرفت مذاکرات هسته ای متوجه ام کرد که کشور در چه مخمصه ای گرفتار است.

چه باید کرد؟ جز سرزنش چه باید کرد؟ اصلاح طلبان سبز و سبزها از تحریم انتخابات دروغین نظام به نیت برای رسیدن به پست ریاست جمهوری تغییر مسیر دادند. من این وسط ها حرفهای عبدی را درباره موضوعیت داشتن انتخابات در برابر طریقیت داشتنش درک می کردم به خصوص با خواندن نامه سال 87ش به دوستان اصلاح طلبش. باعث شد به کارهای یک گروه از اصلاح طلبان در انتخابات (های)  قبلی دوباره فکر کنم. به انتخابات 84 و 88. به نظرم داخلش کلی اشکال و ایراد و دوربرگردان و حق به جانبی همیشگی می توان یافت. تحصن مجلس ششم و تحریم مجلس هفتم، کاندیدای آوانگارد در انتخابات 84 و عقب ماندن از کروبی ای که آدم حسابش نمی کردند، بعد لیست مشترک دادن در مجلس هشتم و روش ورود به انتخابات 88 و برخوردهای بعد از آن. روش اداره انتخابات 92 که واقعا شاهکار بود. اینها نه عرضه و صداقت و کاریزما میرحسین را دارند که بدون پست حکومتی مردم را به اقدامی بکشانند و نه مانند سالهای اول اصلاحات توان بازی موثر در درون حکومت را. به نظرم اثرشان فقط مایوس کردن مردم و بدنه است.

دور و برم دوستانی که بیشتر عمر سیاسی شان در زمان اصلاحات و احمدی نژاد گذشته و خوراک فکری شان را از روزنامه نگارانی که خیلی هاشان اوایل در روزنامه های دوم خردادای و حالا در سایت های فیلترشده می نویسند یا همان دسته اصلاح‌طلبان که نوشتم می گیرند هستند و همان حرفها را تکرار می کنند. با توجه به سابقه اصولگراییم تا حرف متفاوتی از همین دار و دسته اصلاح طلب بزنم جوری نگاهم می کنند که گویا فیلم یاد هندوستان اصولگرایی را کرده است. سر کار همکاران را که به رای دادن تشویق می کنم یا مخالف شرکت هاشمی و خاتمی بودنم را که می گویم هم چنان برخوردی دارند.

در ستایش جمع

آوریل 17, 2013

این نوشته ای در ستایش جمع و کار جمعی است. خطاب به هر کسی به خصوص به اهل سیاست. آقایان اصولگرا اگر بعد از این همه ادعا از پیچ تاریخی گرفته تا صدور انقلاب و … و بعد از این همه نالیدن از احمدی نژاد و کارهایش توان این را ندارید که به صورت آبرومند روی کسی از میان خودتان به نتیجه برسید پس همه تحقیر و تحمیلی که احمدی نژاد در حقتان می کند حقتان است.

آقایان اصلاح طلب ظاهرا تز فعلی شما نجات کشور با گرفتن مسئولیت حکومتی و پایین کشیدن فیتیله مطالبات دموکراسی خواهانه و آزادی طلبانه است. باز هم ظاهرا قبول کرده اید تا با واقعیت ساختار حقیقی قدرت که شامل نهادهای انتصابی است کنار بیایید. می خواهید با مجلس اصولگرا که در صورت پیروزی 3 سال همراه شما خواهد بود مانند احمدی نژاد رفتار نکنید. می خواهید مملکت را علمی با احترام به قانون و تعامل اداره کنید تا ویرانی های احمدی نژاد را در داخل و خارج ترمیم کنید. پس می شود ابتدا با خودتان همکاری کنید و بر روی یک نفر اجماع کنید؟ ممکن است شمه ای از آن کار علمی و برنامه ریزی را که بعد از پیروزی قصد اداره کشور با آن را دارید در تدوین یک برنامه علمی، جذاب و قابل فهم برای مخاطبانتان نشان دهید؟ راستی شما که در برابر استدلال آقای خامنه ای، احمدی نژاد و مریدان مبنی بر اینکه مشکلات خارجی کشور تقصیر مقامات نیست چون غرب با ما سر جنگ دارد حرف از امکان و لزوم مذاکره شفاف با جهان، پرهیز از کلی  گویی و شعاری حرف زدن و تدبیر در گفتگو و … می زنید، بر ما منت می گذارید در یک مذاکره شفاف با همدیگر حرفهایتان را بزنید و از کلی گویی های روزنامه ای بپرهیزید و با تدبیر برای تحیر هواداران مرددتان که در اصل شرکت در انتخابات تردید دارد فکری بکنید که از یک دوجین نامزد احتمالی که از رییس جمهوران اسبق شروع می شود و تا کاندیدای ناکام نمایندگی مجلس کشیده می شود بگذرند و به برنامه و تبلیغ برای شما برسند؟

از ملامت بگذرم. یکی از عوامل تقویت روابط آمرانه و عمودی در یک جامعه، عدم موفقیت همگنان در برقراری روابط افقی و برابر است. اگر دو بچه نتوانند با هم بازی کنند دخالت بزرگترها لازم می شود. اگر دو همکار کار تیمی موفق و هماهنگی با هم نداشته باشند احتمالا نیاز به امر و نهی یک رییس پیدا می کنند. اگر دو شریک یا همسایه به خوبی همکاری و تفاهم نکنند، نیاز به دخالت دادگاه و پلیس می کشد. آن قدرت مافوق برای مواقع اضطراری مفید است اما وقتی در هر کار کوچکی به آن رجوع کنیم، خود آن قدرت باعث مشکل می شود. در یک جامعه آزادتر، متکثرتر و بالغ تر حتما روابط افقی متعدد و قوی تری وجود دارد.

به نظرم اینکه اصولگرایان خود با هم تفاهم نکنند نتیجه اش بیشتر شدن پیغام و پسغام رهبر در امور هرچه جزئی تر است. اینکه هرکدام از اصلاح طلبان بگوید اگر خاتمی یا هاشمی بیایند من انصراف می دهم نوعی بادکردن خود است (غیر از این دو دیگران در سطح من نیستند!) ولی کنهش اعلام کوچکی و درجه دو بودن خود است (ما بدون آقابالاسر نمی توانیم هماهنگ شویم).

اشکال دیگر این تکروی ها تبلیغ غیرمستقیم دیکتاتوری است. می بینید که تیم دولت کمتر از همه اضطراب دارد و با اعتماد به نفس دارد گامهایش را پیش می برد. این یعنی به مردم می گوییم یک تیم به شدت متمرکز و شبه اطلاعاتی کارآمدتر از نخبگان است. نخبگی نخبگان بیشتر مایه دردسر است چون خودشان هم با هم نمی سازند. البته تکلیف جبهه پایداری هم روشن است نه به استقبال مردم کار دارد نه چندان به برنامه قابل تبلیغ اعتنا می کند. دنبال کاندیدای اصلح از نظر گروه خودش است و این البته برای گروهی که درکش از ولایت فقیه عمودی ترین شکل ممکن است عجیب نیست.

یک نکته ای هم بگویم گاهی می گویند که فلان کاندیدا مدیر است و تیم خوبی دارد. شما را نمی دانم اما کسانی که تلقی شان از مدیریت و کار تیمی این است که من مدیرم یعنی رییسم و تیم دارم یعنی یک دسته حواری دارم که همه وجهه و دار و ندارشان از حمایت گذشته و حالشان از من است به نظرم کلا درباره کار تیمی دچار اشتباهند. اصل کار تیمی رابطه افقی است یعنی تعامل، تفاهم و همکاری اختیاری وآزادانه نه دستور دادن یا امر بری. احمدی نژاد و آقای خامنه ای در دستور دادن و ابلاغ اوامر به نظرم از بیشتر منتقدانشان سرترند ولی همین کم بهرگی شان از فهم یا تحمل رابطه افقی است که به درگیری داخلی و خارجی دامن می زند.

پ.ن 1: من به احتمال زیاد در انتخابات 92 رای می دهم اینکه اسم یکی از کاندیداها را روی برگه رای بنویسم یا از رایم برای کار دیگری استفاده کنم (مثلا نام میرحسین را رویش بنویسم) هنوز معلوم نیست اما یک امتیاز مهم هر کاندیدایی از نظر من این است که آمدنش حاصل توافق با یک جمع باشد. روشن است منظور جمع‌های بی‌نشان و یک شبه انتخاباتی یا جمع‌های از نوع من و داداشم و بابام و عموم منظور نیست.

پ.ن 2: ممکن است بنا بر برخی شنیده ها این شلوغ و پلوغ شدن بیش از احساس تکلیف آقایان کاندیداها به یک «بازی پیچیده» برای تقسیم رای توسط از ما بهتران باشد اما در آن صورت هم تجربه 84 نشان می دهد هماهنگی و اجماع بازی بر هم زن است. ممکن است این شلوغی تاکتیکی برای گیج کردن رقبا و محافظت از  نامزد اصلی باشد اما مواظب باشید بدنه خودتان هم دچار سرگیجه نشود.

مدتهاست می خوام نظرات گروههای مختلف منتقدان وضع موجود رو به خصوص درباره انتخابات دسته بندی کنم و نکاتی از خودم را هم در حاشیه اش بنویسم. ولی نه این سر شوریده حالا حالاها به سامان باز نیاید و این فکرها مرتب نمی شوند. پس  می نویسم به شیوه نکوهیده بزن در رویی.

به نظر من در روش اصلاح طلبی قبل از سال 88 اشکالاتی دیده می شد. اصلاح طلبها سعی کردند در چارچوب قانونی حرکت کنند. نهادهای قانونی که تفسیر خلاف از قوانین می دهند هم زیر سوال نبرند. ملاحظات ساختار حقیقی قدرت را هم رعایت کنند. تنها بخش مطبوعاتیشان از این حیطه فراتر رفت. طرف مقابل هر روز تفسیرش از قانون را تنگ تر کرد تا جواب قانونگرایی را با تور قانون بدهد. مقابله با این تاکتیک نیازمند مواجهه مستقیم با آقای خامنه ای بود که مقامات اصلاح طلب رده بالا مانند خاتمی و کروبی انجامش ندادند. اما در عمل فایده ای برایشان نداشت. مشکل دیگر این رویکرد این بود که آنها سعی کردند با قدرت گرفتن از طریق انتخابات اصلاح کنند ولی همه توان سایر نهادهای حکومتی مصروف قفل کردن دو قوه در دست آنها شد.

موسوی از بعد از انتخابات 88 تفسیر خلاف نهادهای قانونی از قانون را نپذیرفت. اسم از آقای خامنه ای نیاورد ولی جایی که انحراف را بزرگ می دید بر خلاف خواسته او به کار درست خود ادامه داد از این نظر کمتر از زمان اصلاح طلبی ملاحظه ساختار حقیقی را کرد. او هیچ مقامی را کسب نکرد ولی حاصل اقداماتش بر صحنه سیاسی ایران بسیار وسیع بود به حدی که به نظر من از نظر ایجاد تحول با 4 سال مجلس و 8 سال دولت اصلاح طلب برابری می کند. وقتی قرار شد تفسیر رسمی از قانون را نپذیرفت و به امر رهبر سر ننهاد به خصوص به خاطر عدم تمایلش به رهبری متمرکز و طمع دیگران برای مصادره موفقیت های اولیه، جریانهای دیگری به بدنه سبز خط دادند. نتیجه این شد که حکومت به تدریج اندک رودربایستی اش را کنار گذاشت و با اعمال وضعیت جنگی روز به روز روزنه ها را بست. اینگونه شد که احزاب اصلاح طلب بسته شدند. کادرهایشان زندانی شدند. به مطبوعاتشان گیرهای سه پیچ داده شد. خروج خاتمی از کشور و حتی نام بردن از او و موسوی و کروبی در مطبوعات برای مدتی ممنوع شد و در نهایت موسوی و کروبی به حبس بی زندان و بدتر از زندان دچار شدند.

حالا عده ای از اصلاح طلب ها که در کوران حوادث 88 بیشتر سکوت کرده اند به تدریج فعال شده اند و از شرکت در انتخابات برای تاثیرگذاری، همکاری با حاکمیت برای نجات کشور، نسبی دیدن اهداف اصلاح طلبی و حتی بازگشتن به فضای قبل از 88 صحبت می کنند. اصلاح طلب ها می گویند وضعیت شکاف بوجود آمده پس از سال 88 دلخواه آنها نیست و باعث تضعیف کشور می شود. گاهی می گویند حکومت و معترضان هر دو اشتباهاتی داشته اند و باید از مواضعشان کوتاه بیایند تا مشکل حل شود. آنها خود را دلسوز کشور و انقلاب می شمارند و بنابراین نیاز دارند کاری کنند.

بسیاری از سبزها اما چنین رویکردی را بی ثمر، خیانت به موسوی و کروبی یا قربانیان حوادث 88  و نادیده گرفتن تقلب و کودتای سال 88 می دانند. گاهی اصلاح طلب ها را به ترس یا قدرت طلبی متهم می کنند. گاهی می گویند حکومت به آنها اجازه رقابت واقعی نمی دهد و با شرکتشان عملا به انتخابات ناآزاد مشروعیت می دهند. وقتی می خواهند انعطاف نشان دهند برگزاری انتخابات آزاد را شرط شرکت قرار می دهند. منعطف ترهایشان می گویند حکومت به نشانه حسن نیت حصر-حبس موسوی و کروبی را خاتمه دهد.

از میان استدلالهای دو طرف من با نکاتی موافق و مخالف هستم که عرض می کنم:

  • این درست است که اصلاح طلب ها دارند بازی تکراری انجام می دهند.
  • این درست است که رویکرد خیابانی جنبش سبز به بن بست خورد و این جنبش بعد از مدتی تنوع تاکتیکی خودش را از دست داد. هم چنین این جنبش علیرغم خواسته اش در گسترش به منتقدان وضع اقتصادی و کارگران و  کل کشور موفقیت زیادی نداشته است.
  • من این نظر را که اعلام تحریم انتخابات مجلس نهم منجر به ایجاد یک تصویر مقبول از شکست حکومت و احساس پیروزی میان بدنه منتقد حاکمیت نشده است قبول دارم.
  • به نظرم تحریم انتخابات توسط مثلا شورای هماهنگی راه سبز امید عملا هیچ اثری ندارد و حکومت هم ترسی از آن ندارد و درباره انتخابات این عمل اصلاح طلب هاست که مهم است.
  • این نکته درستی است که شرکت در انتخابات فقط کاندایدا دادن یا حتی رای دادن نیست بلکه شاید بتوان از ظرفیت کمپین انتخاباتی یک یا چند کاندیدا برای انجام فعالیت سیاسی و سازماندهی و تحرک نیروهای سیاسی داخلی بهره گرفت.
  • گفتم شاید چون این تا حد زیادی مربوط به رفتار حکومت هم هست مثال آن دستگیری اخیر روزنامه نگاران که تا آنجایی که من می شناختمشان کسانی بودند که از شرکت اصلاح طلبان در انتخابات 92 حمایت می کردند.
  • خوب است اصلاح طلبان به نیتشان از شرکت در انتخابات فکر کنند. بعضی از آنها در حالی که توان تشکیل یک کنگره را ندارند تا صحبت از انتخابات می شود دلشان هوای دوم خرداد می کند حتی با همان کاندیدا ولی حساب نمی کنند که حکومت چرا باید به آنها اجازه بدهد رقابت منجر به پیروزی کنند؟ یا اینکه خاتمی قرار است چه کند؟ آیا توازن قوا به نفع اصلاح طلبان بوده است یا به ضررشان. اصلا اگر خاتمی رد صلاحیت شود حاکمیت چه از دست می دهد؟ مردم به خیابان می ریزند؟ به موسوی و کروبی فکر کنید. حاکمیت بدنام می شود که رییس جمهورش رد صلاحیت شده؟ باز هم به همانها فکر کنید.
  • بعضی ها هم ساز شرکت هاشمی در انتخابات را می زنند. به نظرم این کار سوزاندن مهره ای است که ممکن است در بزنگاه مهمی در مجلس خبرگان به درد مملکت بخورد. تازه این باعث می شود همه مواعظ هاشمی که راهبرد رهبری را نقد می کند با گمان قدرت طلبی دود هوا شود. اگر هاشمی بیاید در رقابت انتخاباتی از احمدی نژاد انتقاد کند، اثبات ادعای احمدی نژاد برای توده هاست. اگر علیه  حامی او صحبت کند که اصلا نقض غرض است. بگذریم که این نشان ناتوانی در چهره سازی و نخبه پروری است که کل منتقدان مرتب به چهره های قدیمی خود رجوع می کنند.
  • در انتخابات 92 به نظرمن احمدی نژاد نامزد حداقلی یا حداکثری خواهد داشت. در هر صورت نامزد مورد حمایتش رای خوبی در طبقات پایین به خصوص ساکنین روستاها و شهرهای کوچک خواهد داشت. می بینید که مقدمات جذب آنها را هم با شعار چند برابر کردن یارانه و دزدگیری و رعیت زادگی شروع کرده است. رای کروبی با شعار 50 هزار تومان و رای84 و 88 احمدی نژاد نشان داده است این امامزاده مجرب است.
  • هر کس می خواهد در انتخابات رای بدهد یا ندهد یا نامزد شود باید این قشر را در محاسباتش بیاورد. علاوه بر این احمدی نژاد و نامزدش فضای انتخابات را قطبی خواهند کرد. این فضای قطبی به اضافه همزمانی با انتخابات شوراها باعث می شود حاکمیت در برابر شعار تحریم با 60 درصد مشارکت اعلام پیروزی کند.
  • پیشنهادم این است که کسی شعار تحریم ندهد. سبزها می توانند به جای تحریم اقدامات ایجابی کنند. مثلا بروند در انتخابات ریاست جمهوری و شعارها با خودکار سبز نام موسوی و کروبی بنویسند. خوبی این کار این است که همفکران را به اقدام می کشاند نه بی عملی. در مشارکت 60 درصدی هم شریک می شوند. رای باطله هم می شود نماد خس و خاشاک.
  • در انتخابات مجلس هم چنین ایده ای داشتم ولی آن موقع فکر نمی کردم چنان استقبال شود که به بالا بردن آمارش بیارزد.
  • من هیچوقت خودم را جزء جنبش سبز نشمردم ولی رسیدنش به برخی اهدافش برایم مایه خشنودیست به خصوص آنچه میرحسین می گوید. شعار نه غزه نه لبنان را در روز قدس موسوی نگفت حتی شعاری خلاف آن و بسیار با معنا را پیشنهاد داد ولی برای عده ای از بدنه جنبش سبز چنین توهم شد که دادن آن شعار و شعار مرگ بر دیکتاتور و حتی نامبردن از آقای خامنه ای شجاعت است. اگر سر دادن چنان شعارهایی در خیابان های تهران شجاعت می خواست ولی دوراندیشانه نبود تکرار چنان حرفهایی در سایتهای خارج از کشور حتی شجاعت هم نمی خواهد. میرحسین می گفت بیایید راه سبز را زندگی کنیم. یعنی با فکر و خلاقیت راهی پیدا کنیم که تعداد زیادی از مردم بتوانند اعتراض خودشان را نشان دهند. پیشنهاد دادن راهی که هزینه زیادی به مردم تحمیل می کند و بعد  ترسو یا بی غیرت خواندن آنها راهش نیست. هر تاکتیک خود را برنده خواندن هم راهش نیست. بیشتر به کارهای همان کسانی می ماند که منتقدشان هستیم.
  • حاکمیت وجود تعداد قابل توجهی (به اقلیت/اکثریتش کاری ندارم) منتقد و معترض را «انکار» می کند. ما نباید حاکمیت و طرفدارانش را انکار کنیم. آقای خامنه ای هوادار و فدایی دارد که حرف او را بی استثنا واجب الاطاعه می داند. احمدی نژاد هوادارانی دارد که او را کسی  می دانند که می خواهد کار کند اما دزدها نمی گذارند. راه مقابله با انکار حکومت «اظهار وجود» است نه دعوا. 25 خرداد جاودانه شد به خاطر اینکه «اظهار وجود» بود. وقتی به ناچیز نبودن معترضان اعتراف کنند بقیه راه ساده است. اگر اعتراف نکنند هم وجدانهای بیشتری در میان هواداران خودشان واقعیت را می بیند.
  • به نظرم بهینه ترین حالت این است که هرکس خودش باشد. اصلاح طلب ها می خواهند با مشارکت در انتخابات خودشان را سازماندهی کنند و فضایی بسازند. شاید هم با در دست گرفتن برخی مناصب به بهبود وضع کشور کمک کنند. سبزها هم می خواهند اظهار وجود و آگاهی بخشی کنند و حامیانشان را فعال تر کنند. من سعی کردم بین این دو خواسته جمع کنم.

سایت الف پرسش و پاسخ آنلاین با آقای حبیب الله عسگراولادی برگزار کرده است.

کسی پرسیده است؟

برخی مدعی اند که اصلاح طلبان برای بازگشت به نظام و شرکت در انتخابات باید عذرخواهی کنند. نظر شما چیست؟ آیا به نظر شما خاتمی می تواند به عرصه سیاسی بازگردد و در انتخابات کاندید شود؟(1151017) (alef-2)

ایشان پاسخ داده اند:

حوادث تلخي بعد از انتخابات سال 88 رخ داد بايد برخي از اصلاح طلبان مسئوليت آنرا بپذيرند. آنها نمي توانند مسئوليت وقايع تلخ روز قدس ، 13 آبان ، 16 آذر و روز عاشوراي 88 را نپذيرند چون حداقل تعدادي از آنها به عنوان آمر و مباشر در اين تجمعات ظاهر شدند. حرف ما اين است كه شما اگر اين شرارتها را قبول نداريد اعلام كنيد. شما اگر تولي به ولايت داريد آنرا ابراز كنيد تا جلوي سوء استفاده ديگران از سكوت خودتان را حداقل بگيريد. هركس كه چارچوبهاي قانوني اين نظام را قبول داشته باشد مي تواند در صحنه سياسي كشور ظاهر شود و نظام مشروعيت اين حضور را بپذيرد در اين ترديد نيست. نامزدي در مجلس و رياست جمهوري و شوراها هم تابع قوانين و مقررات انتخاباتي است يك مسيري دارد بايد آن طي شود دست بنده يا شما نيست.
كسي كه مي خواهد در مسابقه كشتي شركت كند اولاً بايد آمادگي و ورزيدگي لازم
را داشته باشد و مقررات و قوانين مربوط به اين رشته را هم قبول داشته باشد به
داور و تماشاچي ها احترام بگذارد. او نمي تواند اگر ديد مي بازد در وسط تشك يك چاقو ازطرفداران خود طلب كند بزند به شكم داور و بعد هم به تماشاچي ها و طرفداران خود بگويد استاديوم را بهم بريزيد. از طرفي آن كشتي گير پيروز هم بايد ادب و آداب رقابت و اخلاق جوانمردي و پهلواني را رعايت كند و همانطور كه ما به طرف مقابل مي گوئيم ادب شكست را رعايت كند به طرف پيروز هم بايد بگوييم
ادب پيروزي را رعايت كند. (1151614) (alef-2)

من در پاسخ از ایشان پرسیده ام:

شما گفته اید اصلاح طلبان اگر تولی به ولایت دارند اعلام کنند تا مانع سوء استفاده دیگران شوند. سوال من این است که اگر کسی ولایت فقیه را قبول داشته باشد ولی انتقاد جدی به تصمیمات راهبردی فرد رهبر داشته باشد چه باید بکند؟

اگر از رهبر انتقاد کند از همه طرف متهم به ضدانقلاب و ضدولایت فقیه بودن می شود.

اگر فقط از راهبردهای اتخاذ شده انتقاد کند دعوت به تولی به ولایت می شود.

اگر به اجمال اعتقادشان به ولایت فقیه را ابراز کنند منتقدین همان تصمیمات راهبردی گمان می کنند که او موافق چنان اقداماتی است و موافقین آن اقدامات با شاهد آوردن برخی صحبتهای رهبری آنها را متهم به نفاق و عدم اعتقاد واقعی می کنند.

به نظر من بسیاری از اصلاح طلبان وضعیت فوق را دارند. خواهش می کنم در پاسخ من به درست بودن تصمیمات راهبردی از نظر خودتان نپردازید. من می دانم شما چنان نظری دارید ولی سوالم درباره کسانی است که چنین نظری ندارند.

نمی دانم الف سوال من را منتشر می کند و یا نه. اما انگیزه ام از سوال تاکید بر نشناختن موقعیت «دیگری» در هنگام نسخه پیچیدن برای اوست. چنین معضلی محدود به اصولگرایان معتدلی مانند عسگراولادی نیست بلکه در توقعات حاکمیت از اپوزیسیون و اپوزیسیون از حاکمیت و اصولگرای منتقد دولت از دولت و دولت از دیگران و … دیده می شود.

آقای توکلی در جلسه ای گفته اند که اگر موسوی به قانون متوسل می شد، می توانست رییس یک حزب 13 میلیونی باشد و از دولت انتقاد کند و حتی دور بعد به طور طبیعی رییس جمهور شود.

این نظریه را اصولگرایان دیگری هم مطرح کرد اند. به نظر من این فرض از اساس غلط است. البته اعتقاد به غلط بودن این به معنای درستی اقدامات میرحسین موسوی نیست که من انتقادهای مختلفی از کارهای او داشته ام (اینجا و اینجا).

جواب کوتاهش این است که موسوی با رای 13 میلیونیش به عنوان اپوزیسیون داخل نظام چه کاری بیش از خاتمی با 2 پیروزی با رای بالای 20 میلیون می توانست بکند؟

اما کمی دقیق تر:

اگر موسوی به شورای نگهبان شکایت می کرد نتیجه همین می شد بدون اعلام ریز صندوقها و حتی احتمالا بدون بازشماری 10 درصدی. بسیاری از اصلاح طلبان بازداشت و محاکمه می شدند اما این بار اتهامات از نوع توهین به رییس جمهور، نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام (مثلا به خاطر مصاحبه با بی.بی.سی فارسی و …) می بودند.

موسوی در بهترین حالت تشکری از جانب برخی اصولگرایان می گرفت. رهبری در نماز جمعه بعدی می گفت برخی کاندیداها فریب خوردند (اعلام پیروزی ساعت 11) که زود متوجه شدند. منصوبین رهبری به به و چه چه می کردند که موسوی و اصلاح طلبها قصد آشوب داشتند اما با یک نهیب رهبری بر خود لرزیدند. در طول چند سال این تشکر و آن هدایت یافتن جای خودش را می داد به اشاره به توطئه بزرگی که خنثی شده است.

کروبی را با توجه به رایش چنان به سخره می گرفتند که دیگر نتواند کار سیاسی کند. انتقاد موسوی از دولت هم توسط اصولگرایان کینه او از احمدی نژاد بابت شکستش در انتخابات تحلیل می شد (همانطور که در مورد هاشمی شده بود). جواب هر انتقادی از احمدی نژاد و تقبیح قانون شکنی هایش یادآوری دموکراسی به منتقدان بود. جناب توکلی همین انتقادهای فعلیش را هم دست به عصا می کرد چون از پایگاه رای موسوی و تمایلاتشان خبر داشت و راضی نبود موسوی حتی دور بعد ریس جمهور شود.

اما کار به همینجا محدود نمی شد. اصولگرایانی که نتوانسته بودند احمدی نژاد 17 میلیونی 2 مرحله ای را لگام قانون بزنند در زیر فشار پر رای ترین ریس جمهور تاریخ انقلاب له می شدند. دیگر اختلاف بر سر وحدت جبهه متحد و جبهه پایداری نبود، با فشار دولت اکثر کسانی که از تیم دولت نبودند (شاید حتی خود جناب توکلی) از لیست اصولگرایان حذف می شدند. بیشتر کاندیداهای اصلاح طلب رد صلاحیت می شدند. شاید جناب مشایی کاندیداهایش را علنی تر معرفی می کرد. اختلاس 3000 میلیاردی کشف نمی شد یا اگر می شد همان استیضاح مسخره وزیر هم برگزار نمی گشت.

در مورد سرنوشت معرفی معاون اول و برکناری وزیر اطلاعات توسط رییس جمهور بی رقیب و محبوب و قهرمان شکست هاشمی و اصلاح طلبان هم نظر نمی دهم که خواننده خودش پیش بینی کند.

حاصل سخن اینکه برخی اقدامات موسوی غلط بود ولی نادیده گرفتن تجربه برخورد آقای خامنه ای، دستگاههای منصوب ایشان و اصولگرایان در برابر قانونگرایی خاتمی در ایجاد سناریویی شبیه آنچه در بالا آمد  و محاسبات حاصل از آن در ذهن کسی مانند موسوی بی انصافی و مانع اشتباهات آینده است.

* نوشته مرتبط

* رفتار حاکمیت در برابر اصلاح طلبان و منتقدین ماند اسرائیل در برابر فلسطینی ها و غرب در برابر ایران است که چون به هیچ حد و عهد و قانونی پایبند نیستند رادیکالیسم را در طرف مقابلشان تقویت می کنند و همزمان او را به رعایت قوانین و عرف و مصالح بین المللی فرا می خوانند.