از هدف و بعد از تحقق آن گفتم حالا کمی از قبلش بگویم. حکومت مشکل ما شده است چون شفاف، پاسخگو و مشارکت پذیر نیست و هر روز بیشتر از قبل به سمت حکومت تک نفره پیش می رود. ما نباید برای اصلاح آن شبیه خودش شویم. نباید تصمیم گیری سیاستمدارانمان در اتاق در بسته باشد. آزمودن دوباره چهره های بازنشسته منتقد جلوگیری از رشد نسل بعدی رهبران اصلاح طلب و تک نفره کردن سیاست ورزی است. حکومت مدام بر طبل مبارزه با استکبار جهانی می کوبد به اشتباهاتش اعتراف نمی کند و منتقد را محدود و حتی منکوب می کند. نیروی اصلاح گر باید به اشتباهش اعتراف کند. به شکستش اعتراف کند و انتقاد را بپذیرد و منتشر کند. آقای خامنه ای می گوید من دیپلمات نیستم انقلابیم اما برای حل مشکلات سیاست خارجی دیپلماسی هم لازم است. نخبگان و سیاستمداران اصلاح طلب هم اگر تنها قابلیتشان شجاعت تکرار حرفهای مردم منتقد باشد کار مشابهی می کنند. سیاستمدار باید گره گشایی کند. برنامه بریزد. پیش بینی کند. اگر لازم شد آبرویش را خرج کند و سازش کند اما در عالم واقع کشور و جامعه را قدمی جلو ببرد. نگذاشتند نشد مخفی کردن شکست است. نباید سطحی و احساساتی تصمیم بگیرند و بدنه مان را به قهر و یاس بکشانند.

ما باید از گذشته درس بگیریم. مدارا کردن بی خط قرمز با حکومت در زمان خاتمی اجرا شده است. پافشاری و قاطعیت در برابر غلط های حکومت بدون بازگذاشتن راهی برای سازش بعد از سال 88. اگر هر بار به بدنه مان امیدی بدهیم و اقدامات حکومت را در نظر نگیریم و بعد که به دیوار محکم خوردیم دشنام نثار دیوار کنیم بیش از محکومیت دیوار کم عقلی خودمان را فریاد زده ایم.

میرحسین گفت باید راه سبز امید را زندگی کرد. انقلابی کم پیدا می شود راه اصلاح سرزنش مردم نیست که چرا قهرمان نیستید باید راهی برای کنش کم هزینه مردم پیدا کرد تا نه حکومت بترسد و نه مردم جا بزنند. من همیشه وضع حجاب را مثال می زنم. با وجودی که به حجاب معتقدم و آن را یکی از احکام قابل دفاع اسلام می دانم اما روش اقدام قسمتی از زنان جامعه در تغییر وضع حجاب بسیار درس آموز است. این زنان حتی آنها که به هیچ وجه اعتقادی به پوشش ندارند مانند آن دختر مصری برای اعتراض برهنه نشدند که اگر هم می خواستند نه هرکسی اهل چنان کاری بود و نه حکومت و سایر مردم تحمل می کردند. راهکار آنها این بود که هر روز کمی روسری ها عقب تر کشیدند. با مرزهای حجاب بازی کردند. آن یکی لحظه ای روسری اش را بر می داشت و مو هایش را مرتب می کرد و بلافاصله (قبل از اینکه مثل منی اعتراض کند) می گذاشت. لباس های خانم ها را نگاه کنید اندازه و فرمشان ذره ذره تغییر کرده است تا جایی که بانوی محجبه مسلمان امروز لباسی را می پوشد که ده سال پیش لباس یک دختر جلف تلقی می شد. این روزها کتانی وشلوار روشن، روسری پررنگ و ماتوی تنگ و حتی آرایش را بین زنان چادری هم میشود دید. نکته این است که حکومت مخالف این سیر بوده است و حتی سعی هم کرده است متوقفش کند ولی نتوانسته است. نمی شود این همه زن را بازداشت کرد. آن هم مثلا فقط به خاطر رنگ لباس یا چندسانت مانتو یا چند تار مو.

دانشگاه رفتن یا کار دولتی گرفتن را نگاه کنید. نه آیین نامه های دانشگاه و نه گزینش ادارات دولتی مطلوب خیلی از کسانی که دانشجو می شوند یا کارمند دولت نیست اما آنها برای منفعتی که دارند به آن تن می دهند. نکته جالب تاثیری است که گذاشته اند. بیشتر از اینکه محیط کار دولتی و مقررات دانشگاه انا را عوض کند آنها محیط دانشگاه و محیط کار را تغییر داده اند. چگونه با برنامه ریزی برای مبارزه؟ نه فقط با زندگی کردن آنطوری که می خواهند بدون درگیری با سیستم. نه اطاعت مطلق و نه درگیری مطلق. آنها دانشگاه و کار دولتی را به خاطر دایره تنگش تحریم نکرده اند.

حالا به انتخابات برگردیم. نمی شود با انتخابات مانند شغل دولتی و دانشگاه برخورد کرد؟ محدودیت هایش را قبول کرد ولی به مرور آن را تغییر داد. به نظرم می شود. اگر تعدادمان به اندازه کافی زیاد باشد. قصد سرشاخ شدن با قدرت سخت را نداشته باشیم و به اندازه کافی حوصله داشته باشیم.

بعضی ها می گویند دانشگاه و شغلی دولتی را مجبوریم یا منفعتی برایمان دارد اما انتخابات را نه. به نظرم چنین نیست. انتخاب یک رییس جمهور بد نسبت به یک رییس جمهور بدتر برای ما منفعت دارد و همانطور که دانشگاهی با مقررات متفاوت نداریم اینجا هم انتخابات آزاد نداریم. برخی می گویند فرق انتخابات با مثال های تو این است که اختیار انتخابات دست دیگری است و هرچه بخواهد اعلام می کند. نمی گویم چنین نیست ولی دلیل توانایی او غیر از اراده خودش اقدام ما هم هست. چرا دانشگاه نمره دانشجویان مورددار را دستکاری نمی کند تا اخراج شوند؟ اگر تعداد کمی دانشجو باشند یا تند بروند و رسما قوانین دانشگاه را به چالش بکشند بعید هم نیست چنین کند.

اگر مردم سیاست تحریم را درباره دانشگاه و شغل دولتی اجرا می کردند 90 درصد دانشگاه عضو فعال بسیج دانشجویی بودند که چون غیر خودشان کسی را آن دور و بر نمی دیدند خیلی تندروتر هم می شدند و همین ها بعدها مدیران کشور می شدند. و به جای اینکه فضای ذهنی وزیر به بالا با مردم متفاوت شود کل کارمندان چنین می شدند.

انتخابات قبل از رسیدن به هدف هم قرار نیست کشور را زیر و زبر کند.این همه صغری و کبری و شاهد و مثال را برای اینکه در انتخابات رای بدهید نیاوردم بلکه برای این آوردم که نگاهمان را به شرایط ایجاد تغییر و اصلاح کشور عوض کنیم. جرقه اولیه اش را هم این مصاحبه عباس عبدی زد.

پ.ن: این سه نوشته اصلاح طلب شدن را به صورت ایمیلی پست کرده ام و امکان اصلاح غلط هایش را تا تغییر وضع اینترنتم ندارم. بخشید.

اصلاح طلب شدن – یک

اصلاح طلب شدن – دو

تناقض

به عنوان منتقدان حاکمیت موضع ما نسبت به 3 مسئله زیر چیست؟

موفقیت نسبی در مصالحه با غرب در قضیه هسته ای

موفقیت در افزایش قدرت و روابط منطقه ای

موفقیت نسبی در اجرای هدفمندی یارانه ها

این ها مواردی هستند که امثال ما عدم موفقیت آنها را در فهرست بی لیاقتی های حاکمیت ردیف می کنیم. اما وجه تناقض آمیز موقعیت آنجاست که اگرچه این ناکارآمدی ها و بی لیاقتی ها به علت ایجاد مشکل برای کشور و مردم مورد نکوهش ما هستند از طرف دیگر مهمترین نشانه های حقانیت تحلیل های ما در مورد راهبرد های غلط داخلی و سیاست های مشکل ساز خارجی هستند. اگر در سیاست خارجی کار به تحریم همه جانبه و تاثیر مشخصش بر اقتصاد نمی رسید ، اگر هدفمندی یارانه ها که در اصلش مورد موافقت اکثریت قریب به اتفاق نخبگان است درست اجرا و نظارت می شد، اگر در قیام های منطقه ایران با یک منطق بی تناقض مخالف استبداد باقی می ماند پشتوانه مردمی ادعاهای درست ما کمتر می شد.

حالا ترجیح ما کدام است؟ اینکه حاکمیت بیشتر اشتباه کند تا مردم بیشتر اذیت شوند و به حقانیت ما و غلط بودن راه حاکمیت بیشتر پی ببرند تا ما پشتوانه مردمی بیشتری پیدا کنیم؟

یا اینکه حاکمیت کمتر اشتباه کند و مردم مشکل کمتری داشته باشند ولی در عوض عده کمتری درستی ادعاهای ما را درک کنند و از ما حمایت کنند؟

این مسئله از سال پاییز 89 قبل از شروع پرداخت نقدی یارانه ها و قبل از حصر موسوی و کروبی من را درگیر خودش کرده است. تاثیر این ترجیح بر انتخاب روش های سیاسی مهم است. هرچه باشد منتقد و مخالف قدرت هم می تواند در جهت های مختلف بر آن اثر بگذارد.

خلاصه نوشته قبلی این بود که ایران چه باید بکند در حالی که قبول پیشنهادهای یک طرفه غرب ممکن است سبب تشویق آن به زیاده خواهی بیشتر شود، مقاومت بر موضع کنونی سبب فشار بیشتر تحریم ها با گذشت زمان گردد و خروج از مذاکرات یا هر اقدام سخت دیگری در برابر زیاده خواهی آمریکا و غرب ممکن است بهانه مورد علاقه حداقل بعضی ها در غرب را به ایشان بدهد.

اول تا یادم نرفته است پیشنهادهایم را بگویم. بسته پیشنهادی بنده شامل یک شوک دیپلماتیک و دو حرکت غیرصریح داخلی و خارجی است.

شوک

اگر غرب به عدم انعطاف در مورد تحریم ها و به رسمیت شناختن حق ایران ادامه داد، ایران باید ضمن ترک مذاکرات اعلام کند برای یک مدت مشخص مثلا 2 تا 4 ماه داوطلبانه غنی سازی 20 درصد را تعلیق می کند. در عین حال باید تصریح کند که غنی سازی به هر شدت و به هر مقدار را با مقاصد صلح آمیز حق خود بر اساس NPT می داند و ان تعلیق محدود فقط فرصتی برای غرب برای انجام اقدامات مورد علاقه ایران است و اگر در پایان این محدوده زمانی امتیازات قابل قبولی توسط طرف غربی اعلام نشود ایران تعلیق را لغو کرده و ادامه عضویت خود در NPT را مورد بررسی مجدد قرار خواهد داد.

حرکت داخلی

جمهوری اسلامی باید حصر رهبران جنبش سبز را کمرنگ کند. در مرحله اول می تواند اجازه ملاقات همیشگی آنها را با خانواده هایشان در منزل خودشان بدهد. در مراحل بعد ضمن هماهنگی با موسوی و کروبی اجازه ملاقات کنترل شده چهره های سیاسی مشخص مانند خاتمی با آنها را بدهد. خاتمی  و در حالت ایده آل و رویاییش شاید موسوی و کروبی می توانند سخنانی در مورد لزوم پایبندی مذاکره کنندگان به حقوق هسته ای  قانونی ملت بیان کنند که در رسانه های مخالف نقل شود.

حرکت خارجی

ایران باید در جهت سست کردن زیر پای حاکمان متحد آمریکا در منطقه اقدام کند. منظورم بیش از اقدامات سخت نوعی دیپلماسی عمومی است. یک راه این سست کردن قابل دفاع کردن سیاست ایران در مورد سوریه است. به نظر به جای تاکید روی بیداری اسلامی بودن باید بر روی حق تعیین سرنوشت مردم در همه جای منطقه و عدم صلاحیت حکام مستبدی مانند حاکمان قطر و عربستان برای دلسوزی مردم منطقه یاد کرد. باید با روسها درباره اینکه با کمک به ایران بر علیه متحدین آمریکا در منطقه در آینده کل منطقه و نه فقط سوریه منفعت بیشتری خواهند داشت صحبت شود. با تظاهرات مخالفان علیه پوتین می توان به او یادآوری کرد که غرب در صورت فراغت از خاورمیانه به سراغ مقابله با او در داخل کشورش خواهد رفت. باید تبلیغات رسانه ای در مورد تنهایی ایران در برابر غرب و نیاز ایران به کمک مسلمانان و نیز خیانت دولتهای متحد غرب بر علیه ایران داشت.

دفاع از پیشنهاد

قسمت شوک می خواهد فضای رسانه ای آماده برای خطرناک جلوه دادن ایران و صادق نبودن آن در مذاکرات را بشکند. از طرف دیگر اگر یکی از مشکلات در انجام معامله بی اعتمادی طرفین به یکدیگر و ریسک نکردن برای انجام گام نخست باشد این پیشنهاد با انجام گام اول بازی را با ابتکار عمل ایران یک مرحله به پیش می برد. ممکن است تصور شود این یک امتیاز مفت و مجانی به طرف مقابل است ولی چنین نیست. اولا به نظر من امکان هیچ گونه معامله ای بدون لغو غنی سازی 20 درصد وجود ندارد. از طرف دیگر غربی ها مانند تفسیر غلطی که از توافق سعدآباد و ژنو ارائه دادند تمایل دارند تصمبم ایران به صرف نظر داوطلبانه از حقوقش در توافقات سیاسی دوجانبه را به تعهدات حقوقی کشورمان تبدیل کنند در حالی که اعلام یکطرفه ایران چنین نیست. در حال حاضر غرب می خواهد تعهد تعلیق غنی سازی 20 درصدی را بدون لغو تحریم ها و حتی بدون تضمین غنی ساری زیر 20 درصد را از ایران بگیرد و همزمان تفسیرهایی از NPT را منتشر می کند که به غلط حق غنی سازی را انکار می کند. تعلیق بدون مذاکره حتی می تواند موجب شکاف در بین طرف مقابل شود. نکته دیگر این است اگر غرب با دیدن عقب نشینی ایران تا پایان مهلت تعیین شده امتیازی نداد ایران با پیش دستی در عقب نشینی می  تواند مشروعیت اخلاقی اقدامات پیش روانه را به دست بیاورد. آخرین حسن چنین تاکتیکی دادن فرصت به اوباما برای نمایش یک پیروزی در برابر ایران در تبلیغات انتخاباتیش است. می توان این لطف را آگاهانه به اطلاع خود او هم رساند تا شاید در نرم تر شدن موضع شخصیش موثر باشد.

کمرنگ کردن حصر رهبران سبز هم نوعی سیگنال خلاف انتظار به فضای رسانه ای و طرف های دیگر است. میزان مانور ایران در مورد مذاکرات هسته ای و تحریم ها حد مشخصی دارد که به نظر می رسد طرف مقابل به خوبی آماده رویارویی با آن است اما انعطاف در برابر منتقدین داخلی آخرین اقدامی است که آنها انتظارش را دارند و بنابراین می تواند باعث تغییر جو رسانه ای شود. این حرکت این پیام ناگفته را دارد که ایران در برابر فشار راه حل های متنوع تری از آنچه غرب فکر می کند دارد. به شخصه فکر می کنم اگر به درستی و بدون کبر و فریب با موسوی و کروبی صحبت شود آنها حاضرند برای رفع خطر از کشور در چارچوب اصولشان با حاکمیت همکاری کنند.

حرکت داخلی مکمل حرکت ایران در خارج است. نرم تر شدن حاکمیت با منتقدین داخلی صلاحیت اخلاقی بیشتری به آن برای نقد متحدین غرب در منطقه می دهد. هدف اصلی در این میان عربستان است. عربستان با تامین نفت ارزان برای غرب هزینه فشار بر ایران را می پردازد و از طرف دیر سعی می کند با فشار بر دولت سوریه و تاثیرگذاری بر کشورهای در حال تحول نفوذ منطقه ای ایران و خطر سرایت انقلاب به داخل قلمرواش را کم کند. وضع استبدادی عربستان، کهولت حاکمان آن و تکیه زیاد غرب به آن در فشار بر ایران آن را به نقطه آسیب پذیر آمریکا و غرب تبدیل کرده است. اگر ایران بتواند در شروع انقلاب در عربستان موثر باشد کل استراتژی غرب فرو می ریزد. مبنای این کار می تواند این باشد که به جای تاکید بر قدرت منطقه ای ایران بر مقابله غرب به ایران و لزوم کمک مسلمانان به ایران و خائنانه بودن همدستی حکام عرب با کفار غرب بر علیه ایران باشد. دیپلماسی فعال ایران باید همه جا از اجلاس احتمالی در روسیه درباره سوریه گرفته تا مصاحبه مقامات و … بی صلاحیتی پادشاهان مطلقه برای جهت دهی به انقلابهای مردمی بگویند. از طرفی ایران باید بیش از پیش در تعامل با کشورهای تازه انقلاب کرده قرار گیرد. برخی معتقدند تنش بالا با عربستان ریشه خیلی از مشکلات ماست ولی نکته این است که سعودی ها از روی ترس سرنگونی به رویارویی با ایران می پردازند و ما نمی توانیم این ترسشان را بهبود ببخشیم. شاید هم بتوان در پیش رو لبخند بیشتری به عربستان زد و پیامهای فوق را قسمتهای کمتر رسمی منتشر کنند. برای فشار بر عربستان حرکت شیعیان بحرین و خود عربستان مهم است فقط باید در دام بازی های شیعه و سنی نیفتاد. در مورد سایر کشورها بخصوص کشورهای انقلاب کرده باید دیپلماسی فشرده و شخصی را در پیش بگیریم و همه جا بر حق تعیین سرنوشت مردم و خوشحال نبودن آمریکا از انقلابها تکیه کرد. از طرف دیگر ما باید سعیمان را برای گسترده شدن دیپلماسی روسیه برای حفظ نفوذش در منطقه انجام دهیم. نباید اجازه دهیم ایران را در ازای سوریه به غرب بفروشد. باید خطر غرب برای حکومت پوتین را به وی گوشزد کرد.

خلاصه پیشنهاد من ابتکار عمل در دادن یک امتیاز به غرب برای مدت محدود، کمی گشایش در فضای داخلی و فعالیت شدید رسانه ای و دیپلماتیک در تحولات منطقه در همان زمان است.

البته اینها همه حساب و کتاب بود. حسابها ممکن است غلط از آب دربیاید. از طرف دیگر وقتی همه جا تاریک است ممکن است اتفاقاتی بیفتد و خدا گشایشی بفرستد. پس ناامید نباشیم نترسیم و با انصاف و عدل و صداقت نسبت به مردم خودمان نظر رحمت خدا را شامل حال خود کنیم.

حاشیه: تازگی ها این وبلاگ در عربستان هم خواننده دارد. التماس دعای ویژه.

امروز 29 خرداد است و شروع دور سوم مذاکرات هسته ای ایران و 5+1. امیدواریها به این مذاکرات نموداری پرفراز و نشیب داشته است. از امکان عدم برگزاری آن قبل از استانبول بر سر تعیین مکان گرفته تا خوش بینی های پس از استانبول و وعده دور دیگر در بغداد. از نشت محتوای مذاکرات بغداد و مصاحبه های بعدی مقامات غربی درباره لغو نشدن تحریم ها که نگرانی هایی را باعث شد تا عدم پیشرفت در بغداد. از عدم برگزاری جلسات کارشناسی تا صحبت جلیلی و اشتون و تحرکات روسها.

پشت این نمودار سینوسی نامنظم کاهنده، معادله ساده ولی با پارامترهای مجهول وجود دارد. آیا هر یک از طرفین تمایل به معامله واقعی دارد یا مذاکره را به منظور دیگری دنبال می کند؟ از تبلیغات دو طرف ماجرا که یکی قضیه را حیثیتی کرده است و دیگری درگیر لاف های قبل از انتخابات ریاست جمهوریست که بگذریم پاسخ این سوال در توازن قوای بین ایران و غرب و اثر گذشت زمان بر این توازن قواست.

آیا تحریم های فعلی عرصه را بر ایران تنگ کرده است؟ تحریم های آتی چطور؟ اعمال تحریم ها برای غرب چه هزینه ای دارد؟ امکانات هریک طرفین بعد از ترک میز چیست؟ شاید بتوان پاسخ هایی داد ولی چون صحبت از توازن است نیاز به برآورد دقیق بر اساس داده های واقعی هست که پشت همان تبلیغات پیش گفته پنهان است.

من این داده ها و آن برآورد را ندارم پس کل تحلیلم بر اساس پیش فرضهاست.

پیش فرض اول: ایران قصد دستیابی به بمب اتم را ندارد. طرف مقابل از این مسئله آگاه است. تحریم ها بر ایران اثر گذاشته است ولی ایران به خصوص با نوعی حالت فوق العاده (شعب ابیطالب) می تواند تا مدت مشخصی مثلا یک تا دو سال آنها را تاب بیاورد.

بر این اساس گذشت زمان به نفع ایران نیست و ایران قصد واقعی برای معامله دارد. غرب چطور؟

پیش فرض دوم: غرب در تحریم ایران موفق بوده است و توانسته با تدریج در اعمال تحریم ها و مسامحه عمدی موردی در اجرای آن از ایجاد شوک به اقتصاد غرب جلوگیری کند و هزینه واکنش سخت ایران به این جنگ خاموش را بر دوش ایران بگذارد. به علاوه استفاده نکردن از مکانیسم هاس شورای امنیت که نیاز به تایید چین و روسیه دارد دست آمریکا را در این انعطاف و تدریجی بودن باز گذاشته است. هزینه های تحریم ایران از سرمایه ذخایر زیرزمینی عربستان است که با در خطر دیدن موجودیتش به علت انقلابهای منطقه انگیزه کافی برای این کار دارد.

پس  زمان به نفع غرب است و هزینه زیادی بابت تحریم نمی پردازد.

پیش فرض سوم: غرب تاب تحمل هزینه های حمله به ایران را ندارد و مانعش وضع اقتصادی خودش، نارضایتی مردم به علت اقتصاد و واکنش ایران است. برخی به وقوع جنگ جهانی پس از رکود بزرگ اشاره می کنند و می گویند جنگ مثلا برای آمریکا خود موجب رونق است. به نظر من چنین جنگی فقط وقتی قابل شروع است که بهانه بزرگی برای آن وجود داشته باشد تا در پناه آن بهانه نارضایتی اجتماعی به سکوت کشیده شود و افزون بر این از حالت فوق العاده جنگی برای کاهش هزینه ها استفاده شود. اگر به نفت احتیاج داریم کشور صاحب نفت را تصرف می کنیم.  اگر فلان کار خلاف مقررات است در شرایط جنگی کسی اهمیت نمی دهد. حاکم بهمان کشور مطلوب ما نیست؟ می شود در حین یک جنگ منطقه ای سرنگونش کرد.

پس غرب ممکن است دنبال بهانه از ایران باشد و این بهانه می تواند شکست مذاکرات یا واکنش ایران به تحریم ها باشد. احتمالا با چاشنی های تکمیلی رسانه ای شبیه آنچه در مورد ارتباط صدام و القائده و گفته شد و همین الان هم با صحبت درباره اینکه با اورانیوم های فعلی ایران چندتا بمب می شود ساخت شروع شده است.

از مجموع این ها به این نتیجه می رسیم که شکست مذاکرات مطلوب ایران نیست هم به علت اثر زمان و تحریم ها و هم به علت جور کردن بهانه لازم. خب مشکل چیست؟ مگر کل تکنولوژی هسته ای برای ما چه ارزشی دارد که خطر انزوا و نابودی اقتصادی و حتی حمله نظامی را به جان بخریم؟ چرا به یک معامله کم سودتر یا حتی بی ضرر تن نمی دهیم؟ آیا قضیه اینقدر برایمان حیثیتی شده است؟ به نظرم قضیه فراتر از این حرفهاست. مشکل اصلی نه عقب نشینی یا تبعات حیثیتی آن که سیگنالی است که عقب نشینی ایران به غرب می فرستد. اگر ایران پس از این همه مدت با یک معامله  نسیه کم سود موافقت کند پس تحریم ها مجبورش کرده اند. اگر تحریم ها موثر و ایران مجبور است چرا بیشتر غرب بیشتر نخواهد؟

سختی کار در این است. عقب نشینی ممکن است موجب پیشروی غرب شود. مقاومت بر موضع کنونی باعث تاثیر بیشتر تحریم ها و فشار بیشتر می شود. به هم زدن بازی و واکنش رادیکالی مانند بستن تنگه هرمز بهانه مورد نظر برای سناریوی جنگی (محدود یا گسترده) قابل توجیه برای غرب را تولید می کند.

مهلکه سختی است ولی انشاءالله بیچاره نیست. پیشنهادی به ذهنم می رسد که به علت طولانی شدن این یادداشت در نوشته بعدی می آورم.

مقدمه:مطلبی به نام «صورت بندی مسئله هسته ای» در ایمایان منتشر شد و من هم نظراتی پایین آن مطلب نوشتم که ناخواسته طولانی شد. پس از آن با خود می گفتم کاش به جای نوشتن چند کامنت پی در پی در پای وبلاگ دیگران موضعم را به صورت یک مطلب در اینجا می نوشتم اما هم از تکرار اکراه داشتم و هم تبدیل آن نظرات حاشیه گونه به یک مطلب مستقل و کامل بیش از فرصت و توان این روزهایم بود. خواست جناب ایماگر برای انتشار مستقل آن نظرات اکراه را رفع کرد و غلبه بر مشکل فرصت هم با تدوین این پست با سیاق حاشیه ای بر نوشته ایشان ممکن گردید.

خلاصه مطلب اصلی: مطلب ایمایان از نظر من دارای 3 محور اصلی است:

الف. پررنگ کردن احتمال اینکه ایران بمب هسته ای داشته باشد و حواشی آن (اطلاع غرب از این قضیه و ترجیح علنی کردن یا نکردن آن و …)

ب. تکرار این موضع که مسئله هسته ای بهانه نیست و ضررش در مقطع فعلی بیش از سود آن است پس با صرف نظر از تکنولوژی هسته ای می توان تهدیدات غرب زا رفع کرد و زمینه توسعه پایدار کشور را فراهم کرد در حالی که در آینده و در زمان مناسب تر امکان شروع دوباره فعالیت های هسته ای هست.

ج. پیش بینی آینده برخورد ایران و غرب (اول تحریم، بعد اخطار عملی، حمله محدود به تاسیسات اتمی و در نهایت نابود کردن نیروی هوایی و دریایی ایران در چند روز)

الف:

به نظرم ایماگر قضیه بمب را بی جهت بزرگ کرده است. اگر تاکید نظام روی عبارت «حرمت استفاده از بمب اتمی» به معنی استفاده از آن حرام، ساختش مباح و انگیزه ساخت هم رعب دشمنان باشد با اعلام حرمت استفاده چه رعبی می ماند. اگر بگوییم حرمت استفاده دروغ مصلحتی است خب چرا در مورد ساخت دروغ نمی گویند.

فرستادن شمخانی برای خرید بمب اتمی از پاکستان قابل تکیه به نظر نمی رسد. گذشته از اعتبار منبع (احتمالا ویکی لیکس) بعید است آقای خامنه ای ایران نداند که چنین خبر مهمی حتما از ارتش پاکستان با آن ارتباطاطش با آمریکا درز خواهد کرد. هم در این مورد و هم در مورد وارد کردن کلاهک اتمی از آسیای میانه باید تلاش رسانه ای غرب برای متهم کردن ایران را در اعتبارسنجی خبر در نظر گرفت به خصوص حالا که دروغ بودن حرفهایی مانند ارتباط صدام و القاعده که دستاویز حمله به عراق شد روشن شده است.

تنها مورد قابل تکیه برای احتمال داشتن یا ساختن بمب به نظر من روحیه نظامیگری و اصالت دادن به قدرت نظانی در نزد رهبر و نظامیان ایران است (به خصوص با سابقه نامه محسن رضایی). اما این نیز به نظرم کافی نیست. کل راهبرد جنگی ایران نامتقارن و دفاعی است. منظورم شعار و تبلیغات دیپلماتیک نیست.  نامتقارن است چون به نظرم تصور آقای خامنه ای از پیروزی ایران در جنگ با آمریکا چیزی مانند جنگ 33 روزه است. با خسارات پشیمان کننده برای حمله کننده و خسارات بیشتر از آن برای ایران. در این راهبرد سلاح اتمی بیشتر بهانه می دهد تا پشیمان کند و به نظرم مقامات متوجه این بهانه ندادن هستند. می توان به رفتار ایران دقت کرد که حتی یک بار علیه همسایگان ضعیف و توظئه گرش به قدرت نظامیش اشاره نکرده است. تازه همین سلاحهای متعارف هم برای جلوگیری از عملی شدن تهدیدات آمریکا به رخ کشیده می شوند.

در نهایت حداکثر ارتباطی که بین ایران و بمب به نظرم معقول است گزارش نهادهای اطلاعاتی آمریکاست. یعنی تلاشی که از سال 2003 متوقف شده است.

باقی قضایا مانند عدم آزمایش و اعلام یا اطلاع غرب و … بر پایه سست وجود بمب بنا شده است که به نظرم حجم زیادی از صورتبندی ایماگر را به بیراهه کشانده است.

ب:

جناب ایماگر مسئله هسته ای  را دلیل اصلی برخورد غرب می داند و در عین حال در جای دیگر یک راه داشتن بمب و رهیدن از برخورد آمریکا را همراهی با آن کشور می شمارد (مورد پاکستان). اگر مسئله هسته ای اصل است و بهانه نیست چرا اعلام بمب احتمالی و همراهی با آمریکا راه نجات است؟

تحلیلی که مسئله هسته ای را اصل در برخورد می شمارد و بر اساس رویکرد هزینه-فایده تعلیق فعالیت هسته ای را توصیه می کند به نظر من دچار خطای اعتماد به غرب به رغم وجود سوابق منفی گذشته است. قبل از سال 2003 که تلاش ایران برای غنی سازی کشف نشده بود غربی ها داشتن راکتور آب سبک را هم برای ما لازم نمی دانستند. کارهایی که برای قوی کردن ایران در ده سال تعلیق فعالیت های هسته ای (شامل فرستادن گاز به کشورهای مختلف و عبور لوله های نفتی کشورهای دیگر از ایران) پیشنهاد می شود همه قبل از 2003 با مخالفت و کارشکنی آمریکا به مانع برخورده بود. اما مشکل دیگر این توصیه اینست که بدون ایجاد این وابستکی های راهبردی دیگر کشورها به ایران، ده سال بعد چه چیز باعث می شود غرب برخورد دیگری با توسعه تکنولوژی هسته ای در ایران داشته باشد.

فکر می کنم اگر «توقّف در همین مرحله» ممکن باشد معامله خوبی است و نیاز به این همه فشار ندارد. منظور از «دادن تضمینهای لازم برای غیرنظامی بودن بقیّه‌ی فعّالیّتها و مسکوت گذاشتن اصل موضوع» برایم روشن نیست. در حال حاضر تمام قسمتهای شناخته شده برنامه هسته ای زیر نظر آژانس است. چه تضمین دیگری می شود داد. مشکل اجازه بازرسی گسترده دادن هم این است که همه مراکز نظامی را در معرض جاسوسان قرار خواهد داد. طرف مقابل بازرسی ها را بی پایان خواهد کرد. در نهایت هم ممکن است آتش تهیه یک بازی تبلیغاتی مقدمه حمله شود. موردی که برای عراق هم اتفاق افتاد.

به نظرم مشکل اصلی عدم توانایی انعطاف مقامات ایران در مسایل حیثیتی است. امام خمینی این انعطاف را در حیثیتی ترین مورد زندگیش داشت. آقای خامنه ای قاطعیت امام را می خواهد ولی آن انعطاف را ندارد. در ضمن با طرد امثال هاشمی و جدا شدن لاریجانی از قضیه هسته ای که روحیه بده بستان و بازیگری سیاسی را دارند مشکل گره خوردن قضیه حادتر شده است.
درسی که ما از جنگ می توانستیم بگیریم این بود که اگرچه حق داشته باشیم یا با پیشروی و اراده مان دنیا را متحیر کنیم، اما جایی می رسد که همه ساختار قدرت دنیا از ما احساس خطر خواهد کرد و هزینه را بالا خواهد برد، پس بهتر است قبل از آن نقطه با یک معامله کار را فیصله دهیم. به نظر من آن نقطه  بهینه حول و هوش برکناری لاریجانی بود.

به نظر من مسئله هسته ای بهانه است شاید در ابتدای کار هم نقطه مقاومت خوبی (از بین 3 مورد گفته شده) بود ولی با حاد شدن کار ما باید در نقطه بهینه فیصله اش می دادیم در حال حاضر با کش پیدا کردن آن آمریکا به طور همزمان پروژهای اتهامهای تروریتی و تضعیف متحدان ایران و حتی حقوق بشر را پیش می برد.

بسیاری از مختصات مسئله هسته ای ایران مسئله جلوگیری قدرتمندان دیگر از ایجاد قدرت جدید است که برای بسیاری از قدرتهای فعلی هم اتفاق افتاده است و جمهوری اسلامی 2 نکته را باید برای برد در این فرآیند رعایت کند. تنوع تاکتیک و اتکا به قدرت نرم داخلی (رضایت مردم، ، قوی خواستن مردم).

ج:

در پیش بینی مراحل کار تفسیر ایماگر درباره ترورها به عنوان اخطار جالب بود اما مشکلات غرب برای جنگ با ایران را در بررسی نکرده است. جمهوری اسلامی درگیر بحران است ولی غرب هم هست. جنگ با ایران در شرایط عادی هم پیش بینی ناپذیر بود چه برسد در شرایط فعلی اقتصادی غرب. علت این عقیده ام این است که ایران از 2003 دارد به جنگ فکر می کند. تکیه ایران مدتهاست از نیرو هوایی کلاسیک که قابل بمباران است به نیروی موشکی دوربرد تغییر کرده است. به علت حیثیتی شدن قضیه جنگ محدودی با ایران اتفاق نخواهد افتاد. چون هر حمله محدود پاسخی خواهد داشت و پاسخ پاسخی و یا اینکه با یک حمله گسترده توان پاسخ ایران در همان اول باید نابود شود که دیگر اسمش حمله محدود نیست.

مدتی بود می خواستم در مورد انتخابات بنویسم. اول در مورد آرایش صحنه و بعد در مورد تصمیم خودم. اولی را که رویدادهای پی در پی داخلی و خارجی پیچیده کرده است. دومی را هم مسعود بهنود در این مصاحبه اش سخن از زبان ما گفته است.

لب کلام:

  • ما در انتخابات پیش رو شرکت نمی کنیم.
  • اصل بر شرکت در انتخابات است.
  • در انتخابات بعدی معلوم نیست چه کار کنیم.
  • ببینیم چه می شَود شاید هم بعدا دیدیم اشتباه کردیم.
  • دلیلی نداریم انتخابات قبل از 88 همه تقلب داشته است.
  • درست نیست از پیش بگوییم در همه انتخابات های بعد از این رای مردم دستکاری می شود.
  • می دانیم که بدون ما هم انتخابات برگزار می شود و مثلا 60 درصد از مردم شرکت می کنند.
  • نسبت به اصلاح طلبانی که در انتخابات نامزد شده اند گارد منفی ندارد.
  • نسبت به آنچه بعضی ها اصلاح طلبان جدیدش می خوانند گارد منفی ندارد و تازه مثبت هم هست.
  • ما با این انتخابات قهریم.

با این تعبیر قهریمش خیلی حال می کنم. نمی گوید تحریم می کنیم تا ادعایی درش باشد یا شرکت نمی کنیم که خنثی باشد می گوید قهریم. توی این کلمه قهر یک احساسی هست. مثل دل آزردگی از اینکه فردای حماسه انتخابات از حماسه سازان بی آزار به جرم سوال با باتوم پذیرایی شود. مثل دل آزردگی کسانی که به خاطر حمایت یک طرفه رهبری از رییس جمهور قانون شکن و رفتارهایش در انتخابات شرکت کرده اند و حالا رایشان شده تایید نظام آن هم نظامی که تعریفش شده خواست یک نفر و از اینکه بر روی بخشی از صاحبان اصلی کشور در خیابان چوب و چماق بکشد ابا ندارد.

استدلال عقلی می شود کرد ولی برای من اصلش همین است. من ناراحتم دلخورم از کسانی که رای کاغذی ما را می خواهند اما رای و نظر ما برایشان مهم نیست. ما برایشان یک عددیم.

برایشان ما صاحبان کشور نیستیم و اگر هم باشیم مادرانی هستیم که برای اثبات مادریمان باید همیشه از خیر فرزندمان بگذریم اما قاضی همیشه بچه را به دایه می دهد و اعتراضمان هم قانون شکنی و زیاده خواهی است.

می خواهم حال آنهایی را بگیرم که برای مصلحت کشور و آبروی نظام هم که شده مطابق اسلام و اصول عمل نمی کنند اما به این رای ما که می رسد از ما می خواهند برای مصلحت ماستمای کردن بی تدبیری های حضرات در برابر بیگانه خلاف آنچه عقل و اصول می گوید عمل کنیم.

آی دایه ها! این بار بگذار بچه نصف شود یا تو بی خیال می شوی یا ما در لحظه آخر دستمان را جلوی شمشیر می گیریم. دست بریدن بهتر است از دل بریدن و خون دل خوردن.

انفجار در پادگان سپاه در ملارد کرج از دو حالت کلی خارج نیست: حادثه نظامی یا خرابکاری

قبل از ارائه تحلیل لازم می‌دانم نسبت به شهدای این حادثه ادای احترام کنم. مرگ آن‌ها چه بر اثر سانحه در هنگام انجام ماموریت در حفاظت از کشور در برابر دشمنان و چه به سبب اقدام همان دشمنان باشد از جنس شهادت است. وقتی با نام چنین سردارانی مواجه می‌شوم که بی ادعا به انجام وظیفه اصلیشان مشغولند (برخلاف برخی دیگر از هم لباس هایشان که در میان هر معرکه نامربوط به ماموریتشان میدارندارند) و تا قبل از شهادتشان ما حتی نامشان را نشنیده ایم به یاد سرداران اسطوره ای جنگ مثل همت و باکری و … می افتم. دوست دارم فکر کنم اگر آن‌ها در ظلم ها و خطاها و بی تدبیری های هم لباسان و مافوقشان سکوت کردند، تحت پروپاگاندا به حقیقت نرسیدند یا رسیدند و اهمیت بالا نگه داشتن پرچم دفاع از کشور در برابر دشمن واقعی را بالاتر دانستند.

اول اینکه با توجه به سوابق کارهای ایرانی و به‌خصوص سپاه احتمال اینکه کل این حادثه یک سانحه بوده باشد اصلاً کم نیست. سپاه کم فرماندهان ارشدش را در چنین سوانحی از دست نداده است. در این فرض تبلیغات و شایعات خارجی با هدف ایجاد بار روانی برای مردم یا غیرمطلعین در میان مسئولین و یا افشای اطلاعات حساس است. منظورم از افشای اطلاعات حساس این است که مقامات مسئول برای حفظ اسرار دفاعی نمی‌توانند توضیح معقول و جزئیات این حادثه را فاش کنند و دشمن با طرح ادعایی تحقیرآمیز آن‌ها را تحریک به افشای قسمتی از آن می کند.

اما فرض کنیم منشاء این حادثه خرابکاری یا حمله خارجی است. از امکان خرابکاری انسانی مستقیم (بمب  گذاری) یا غیرمستقیم (ارسال ویروس، مواد و قطعات معیوب در پروژه) تا حمله بوسیله سلاح لیزری (!!؟!!) مطرح شده است. اما سؤال مهم این است که اسرائیل یا آمریکا در برابر سوزاندن جاسوسان بلندپایه یا افشای سلاح های فوق سری خود چه بدست میآوردند. متوقف کردن برنامه موشکی ایران؟ خب توان موجود موشکی فعلی ایران برای مقابله با آمریکا و اسرائیل کافی است. موشک های شهاب و سجیل توان هدف قرار دادن خاک فلسطین اشغالی و بسیاری از پایگاههای منطقه ای اسرائیل را دارد. هدف قرار دادن کشورهای اروپایی یا پایگاه های آمریکا در آنجا در برابر هزینه اجماع سازی علیه ایران، فایده چندانی ندارد.

بیایید نگاهی به این مطلب دیپلماسی ایرانی بیندازیم.

ابتدا به نقل از یدیعوت احرونوت گفته می شود:

«ایالات متحده امریکا از طریق واسطه‌ها به جمهوری اسلامی ایران پیام داده است که اگر به راه حلی بر سر برنامه هسته‌ای‌اش نرسد، کاخ سفید به ریاست باراک اوباما نمی‌تواند اسرائیل را قانع کند که از حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران خودداری کند. به ادعای این روزنامه، بهار آینده یا ابتدای ماه مارس 2012 آخرین فرصت ایران برای حل پرونده هسته‌ای‌اش خواهد بود.»

اما منظور از حل پرونده هسته ای چیست؟

«واشنگتن آمادگی دارد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را قانع کند که از شدت نتایج گزارش‌هایش بر سر برنامه‌های هسته‌ای ایران بکاهد و آن را تحویل شورای امنیت ندهد به شرطی که ایران سه شرط را عملی کند. اول از همه، غنی‌سازی با غلظت 20 درصد را فورا متوقف کند و به غنی‌سازی 5 درصدی اکتفا کند. دوم این که 80 کیلوگرم از اورانیوم غنی‌شده‌ای که تا کنون تهیه کرده است را به کشور سومی منتقل کند. و شرط سوم این که تمامی فعالیت‌های جاری در کوره‌های متعلق به تاسیسات هسته‌ای موجود در مکانی در نزدیکی قم را متوقف کند.

روزنامه نیویورک پست، گزارش داده است که شرط سوم برای غرب به طور کلی و برای ایالات متحده به طور ویژه خط قرمزی است که نمی‌توانند به آسانی از کنار آن عبور کنند.»

خب به نظر معامله بدی نمی رسد. حفظ قسمت اصلی غنی سازی، حذف غنی سازی 20 درصد را هم می‌توان با مطالبه سوخت از خارج حل و فصل کرد. اما چرا آمریکا برای این معالمله خوب اولتیماتوم می گذارد؟ به نظر من که بستن پرونده هسته ای بیشتر به نفع ایران است تا آمریکا.

 

«این روزنامه همچنین به گزارش‌های سازمان‌های امنیتی امریکایی در گذشته و حال اشاره می‌کند و می‌نویسد: حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران فقط از طریق جنگنده‌های تهاجی نخواهد بود. بلکه شامل ضربه زدن به تاسیسات برق، تلفن همراه، اینترنت، امواج فوق‌العاده دستگاه‌های بی‌سیم و ارتباطی پلیس و آتش‌نشانی نیز خواهد شد.

بنا به این گزارش عملیات حمله الکترونیکی از طریق جنگنده‌های بدون سرنشینی انجام خواهد گرفت که در حال حاضر در اختیار نیروی هوای اسرائیل قرار دارد و می‌توانند به طور مداوم 20 ساعت عملیات تخریبی انجام دهند. در این گزارش همچنین به نوع دیگری از جنگنده‌های بدون سرنشین اسرائیلی اشاره شده که توانایی انجام این کار را تا 45 ساعت متوالی، بدون توقف دارند.

به گفته این گزارش این جنگنده‌ها در عملیات بمباران تاسیسات هسته‌ای سوریه در دیر الزور به کار گرفته شدند و توانستند رادارهای سوری را از کار بیندازند بدون آن که سوری‌ها بتوانند عوامل ایجاد پارازیت را شناسایی کنند. این جنگنده‌ها بر روی صفحه‌های رادارهای سوریه صدها جنگنده را نشان دادند که بر فراز آسمان این کشور در پروازند.»

باز هم لو دادن سلاح ها قبل از استفاده نهایی. اگر هدف اصلی اتفاده از این سلاح ها و اختلال در شبکه موبایل و … است چرا بر خلاف مورد سوریه به جای استفاده آن را ابزار تهدید و الزام به مذاکره می کنند؟

روز گذشته آمریکا تحریم بانک مرکزی ایران را درخواست کرد و اوباما در صحبت هایش به مناسبت این رویداد از «اگر ایران پرونده هسته ایش را حل و فصل نکند» سخن گفت.

از طرف دیگر قضیه داستان ترور سفیر عربستان به یک قطع نامه مجمع عمومی انجامید. همچنین یک قطع نامه حقوق بشری که تعدد اقدامات روانی علیه ایران را کامل کرد. بله صرف نظر از تحریم بانک مرکزی من سایر اقدامات را روانی می دانم. اگر کسی در این قضیه شک دارد به تاثیر این اقدامات مشابه در ظرف چندسال گذشته و امکان تاثیرشان در چند سال آینده نگاه کند.

خب آمریکا می خواهد از این همه تهدید و جو روانی چه نتیجه ای بگیرد؟ مذاکره؟ مذاکره ای که پیشنهاد آمریکا در آن ادامه غنی سازی 5 درصدی است که در قطع نامه های قبلی شورای امنیت توقف آن را خواسته بود؟ به نظر من هدف این اقدامات قطعا این نیست. پس سعی می کنم چند حدس بزنم:

1-     ممکن است هدف نفس مذاکره باشد تا بر سر میز مذاکره آمریکا حرفش را عوض کند و چیزهای دیگری بخواهد. البته احتمال این گزینه کم است. بعید است آمریکا نداند نماینده نظام در چنین مذاکره ای از سوی رهبر انتخاب می شود و بعیدتر است که به روحیه واکنشی آقای خامنه ای در برابر تهدید آشنا نباشند.

2-     ممکن است هدف تشدید فشار و در عین حال وعده مذاکره (آن هم با شرایط جالب) باشد تا دو دستگی میان مسئولان رخ دهد، به خصوص که شکاف میان تیم احمدی نژاد و حامیان آقای خامنه ای از پرده برون افتاده است و این دو قطب تا قبل از مهلت بهار یک نبرد سنگین انتخاباتی را هم در پیش رو دارند.

3-     و آخرین سناریو این است که این همه یک عملیات ایذایی برای بر هم زدن تمرکز و انجام اقدام اصلی باشد. با توجه به خارجی بودن تهدیدات من در داخل به دنبال اقدام اصلی می گردم و با توجه به مهلت بهار و نزدیکی آن به انتخابات مجلس، شاید هدف فرستادن گروهی که تمایل خود را به رابطه با آمریکا بارها نشان داده اند باشد. از این جهت اگر خرابکاری در پادگان سپاه روی داده باشد می شود هدف آن را مشغول کردن نیروی اصلی رصدکننده تیم دولت دانست (به هرحال وقتی یک نهاد همزمان بازوی مسلح و غیرمسلح و بازیگر میدان اقتصاد و سیاست و جنگ می شود این اشکالات هم وجود دارد).

 

پیش فرض ها

  • من تاکید آمریکا و اسرائیل بر خطر دستیابی ایران به سلاح هسته ای را تبلیغات و نه اعتقاد واقعی آنان ارزیابی می کنم.
  • احتمال سوم متضمن همکاری و هماهنگی تیم احمدی نژاد با طرفهای خارجی است که اتهام سنگینی است اما به علت رفتارهای به شدت شک برانگیز آنها همیشه به عنوان یک احتمال، آن را در نظر می گیرم.
  • من بر اساس توضیحات نوشته های قبلی امکان حمله مستقیم (حتی محدود) به ایران را بسیار کم ارزیابی می کنم.