سال نو مبارک.

با خودم قرارم بود در نوروز هرچه پست فرو خورده و جامانده و … داشتم بنویسم یا منتشر کنم. به لطف دسترس نبودن اینترنت و قدر ندانستن فرصت های کوتاه دسترسی و الویت دادن امر معاش میسر نشد که نشد.

برای اینکه اینجا خیلی بوی کهنگی نگیرد دو پیوند از مطالب دیگران می گذارم (فعلا وبلاگ نویسی ما در حد وب ما قبل 2 بوده و از google reader و friend feed و … بی بهره است. بگذریم که آنها هم همگی فیل تر شده اند.)

 

هر دوی این مطالب در راستای جمهوری اسلامی خواهی هستند. با لیبرال-دموکراسی و تحجر-استبداد مرزبندی می کنند. از ذاتی های جمهوری اسلامی دفاع می کنند و فرم ها و ساختارها قابل تغییر و پیرایه ها را بایسته تغییر می شمارند.

دغدغه این روزهایم جمهوری اسلامی خواهی است. یعنی نظامی مبتنی بر خواست مردم و درچارچوب قوانین اسلام. در دو سوی این مفهوم یکی جمهوری خواهی لیبرال وجود دارد که مبتنی بر خواست مردم است ولی حقوق بنیادین خود را اعلامیه حقوق بشر (یا چیزی نزدیک به آن) می شمارد و دیگری جمهوری اسلامی موجود و تلقی حاکمیت از حکومت ولایی که زمینه های دچار شدن به مرض استبداد را دارد و به مرور ارتباطش با خواست مردم و حتی قرائت دینی موردپسند مردم (و گاه حتی علمای اسلام) قطع شده است.

اصلاح طلبان به تدریج رودربایستی و تعارفات را کنار گذاشته اند و رویکرد اول را با این تکمله که خودشان مسلمان هستند و اعتقاد دارند چنان حکومتی بیشتر به نفع اسلام است (ترکیه را مثال می زنند) توصیه می کنند. این معنا در سخنرانی امیرارجمند در UCL و نامه تاجزاده به مطهری روشن است.

اصولگرایان هم که اصولا چندان به گفتگو وارد نمی شوند و سکوت و تاییدشان از اقدامات غیرقابل دفاع چیزی جز یک اصل (اطاعت از ولی فقیه) برایشان نگذاشته است.

بااطمینان می دانم که جمهوری اسلامی موجود را نمی خواهم ولی به نظر می رسد رویکرد اول هم عملا حکومتی اسلامی نیست و در عمل هم نمی تواند همه اسلام را اجرا کند (اسلام سکولار یا لیبرال). اصولی از اسلام اجرا می شود که با اعلامیه حقوق بشر تضاد نداشته باشد و این اسلام مشروط با فهم من از مسلمانی هم خوان نیست.

دغدغه این روزهایم جمهوری اسلامی خواهی است. می خوانم، فکر می کنم  و نیاز زیادی به سوال و گفتگو دارم (اگر امور روزمزه بگذارد).