انفجار در پادگان سپاه در ملارد کرج از دو حالت کلی خارج نیست: حادثه نظامی یا خرابکاری

قبل از ارائه تحلیل لازم می‌دانم نسبت به شهدای این حادثه ادای احترام کنم. مرگ آن‌ها چه بر اثر سانحه در هنگام انجام ماموریت در حفاظت از کشور در برابر دشمنان و چه به سبب اقدام همان دشمنان باشد از جنس شهادت است. وقتی با نام چنین سردارانی مواجه می‌شوم که بی ادعا به انجام وظیفه اصلیشان مشغولند (برخلاف برخی دیگر از هم لباس هایشان که در میان هر معرکه نامربوط به ماموریتشان میدارندارند) و تا قبل از شهادتشان ما حتی نامشان را نشنیده ایم به یاد سرداران اسطوره ای جنگ مثل همت و باکری و … می افتم. دوست دارم فکر کنم اگر آن‌ها در ظلم ها و خطاها و بی تدبیری های هم لباسان و مافوقشان سکوت کردند، تحت پروپاگاندا به حقیقت نرسیدند یا رسیدند و اهمیت بالا نگه داشتن پرچم دفاع از کشور در برابر دشمن واقعی را بالاتر دانستند.

اول اینکه با توجه به سوابق کارهای ایرانی و به‌خصوص سپاه احتمال اینکه کل این حادثه یک سانحه بوده باشد اصلاً کم نیست. سپاه کم فرماندهان ارشدش را در چنین سوانحی از دست نداده است. در این فرض تبلیغات و شایعات خارجی با هدف ایجاد بار روانی برای مردم یا غیرمطلعین در میان مسئولین و یا افشای اطلاعات حساس است. منظورم از افشای اطلاعات حساس این است که مقامات مسئول برای حفظ اسرار دفاعی نمی‌توانند توضیح معقول و جزئیات این حادثه را فاش کنند و دشمن با طرح ادعایی تحقیرآمیز آن‌ها را تحریک به افشای قسمتی از آن می کند.

اما فرض کنیم منشاء این حادثه خرابکاری یا حمله خارجی است. از امکان خرابکاری انسانی مستقیم (بمب  گذاری) یا غیرمستقیم (ارسال ویروس، مواد و قطعات معیوب در پروژه) تا حمله بوسیله سلاح لیزری (!!؟!!) مطرح شده است. اما سؤال مهم این است که اسرائیل یا آمریکا در برابر سوزاندن جاسوسان بلندپایه یا افشای سلاح های فوق سری خود چه بدست میآوردند. متوقف کردن برنامه موشکی ایران؟ خب توان موجود موشکی فعلی ایران برای مقابله با آمریکا و اسرائیل کافی است. موشک های شهاب و سجیل توان هدف قرار دادن خاک فلسطین اشغالی و بسیاری از پایگاههای منطقه ای اسرائیل را دارد. هدف قرار دادن کشورهای اروپایی یا پایگاه های آمریکا در آنجا در برابر هزینه اجماع سازی علیه ایران، فایده چندانی ندارد.

بیایید نگاهی به این مطلب دیپلماسی ایرانی بیندازیم.

ابتدا به نقل از یدیعوت احرونوت گفته می شود:

«ایالات متحده امریکا از طریق واسطه‌ها به جمهوری اسلامی ایران پیام داده است که اگر به راه حلی بر سر برنامه هسته‌ای‌اش نرسد، کاخ سفید به ریاست باراک اوباما نمی‌تواند اسرائیل را قانع کند که از حمله نظامی به تاسیسات هسته‌ای ایران خودداری کند. به ادعای این روزنامه، بهار آینده یا ابتدای ماه مارس 2012 آخرین فرصت ایران برای حل پرونده هسته‌ای‌اش خواهد بود.»

اما منظور از حل پرونده هسته ای چیست؟

«واشنگتن آمادگی دارد آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را قانع کند که از شدت نتایج گزارش‌هایش بر سر برنامه‌های هسته‌ای ایران بکاهد و آن را تحویل شورای امنیت ندهد به شرطی که ایران سه شرط را عملی کند. اول از همه، غنی‌سازی با غلظت 20 درصد را فورا متوقف کند و به غنی‌سازی 5 درصدی اکتفا کند. دوم این که 80 کیلوگرم از اورانیوم غنی‌شده‌ای که تا کنون تهیه کرده است را به کشور سومی منتقل کند. و شرط سوم این که تمامی فعالیت‌های جاری در کوره‌های متعلق به تاسیسات هسته‌ای موجود در مکانی در نزدیکی قم را متوقف کند.

روزنامه نیویورک پست، گزارش داده است که شرط سوم برای غرب به طور کلی و برای ایالات متحده به طور ویژه خط قرمزی است که نمی‌توانند به آسانی از کنار آن عبور کنند.»

خب به نظر معامله بدی نمی رسد. حفظ قسمت اصلی غنی سازی، حذف غنی سازی 20 درصد را هم می‌توان با مطالبه سوخت از خارج حل و فصل کرد. اما چرا آمریکا برای این معالمله خوب اولتیماتوم می گذارد؟ به نظر من که بستن پرونده هسته ای بیشتر به نفع ایران است تا آمریکا.

 

«این روزنامه همچنین به گزارش‌های سازمان‌های امنیتی امریکایی در گذشته و حال اشاره می‌کند و می‌نویسد: حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران فقط از طریق جنگنده‌های تهاجی نخواهد بود. بلکه شامل ضربه زدن به تاسیسات برق، تلفن همراه، اینترنت، امواج فوق‌العاده دستگاه‌های بی‌سیم و ارتباطی پلیس و آتش‌نشانی نیز خواهد شد.

بنا به این گزارش عملیات حمله الکترونیکی از طریق جنگنده‌های بدون سرنشینی انجام خواهد گرفت که در حال حاضر در اختیار نیروی هوای اسرائیل قرار دارد و می‌توانند به طور مداوم 20 ساعت عملیات تخریبی انجام دهند. در این گزارش همچنین به نوع دیگری از جنگنده‌های بدون سرنشین اسرائیلی اشاره شده که توانایی انجام این کار را تا 45 ساعت متوالی، بدون توقف دارند.

به گفته این گزارش این جنگنده‌ها در عملیات بمباران تاسیسات هسته‌ای سوریه در دیر الزور به کار گرفته شدند و توانستند رادارهای سوری را از کار بیندازند بدون آن که سوری‌ها بتوانند عوامل ایجاد پارازیت را شناسایی کنند. این جنگنده‌ها بر روی صفحه‌های رادارهای سوریه صدها جنگنده را نشان دادند که بر فراز آسمان این کشور در پروازند.»

باز هم لو دادن سلاح ها قبل از استفاده نهایی. اگر هدف اصلی اتفاده از این سلاح ها و اختلال در شبکه موبایل و … است چرا بر خلاف مورد سوریه به جای استفاده آن را ابزار تهدید و الزام به مذاکره می کنند؟

روز گذشته آمریکا تحریم بانک مرکزی ایران را درخواست کرد و اوباما در صحبت هایش به مناسبت این رویداد از «اگر ایران پرونده هسته ایش را حل و فصل نکند» سخن گفت.

از طرف دیگر قضیه داستان ترور سفیر عربستان به یک قطع نامه مجمع عمومی انجامید. همچنین یک قطع نامه حقوق بشری که تعدد اقدامات روانی علیه ایران را کامل کرد. بله صرف نظر از تحریم بانک مرکزی من سایر اقدامات را روانی می دانم. اگر کسی در این قضیه شک دارد به تاثیر این اقدامات مشابه در ظرف چندسال گذشته و امکان تاثیرشان در چند سال آینده نگاه کند.

خب آمریکا می خواهد از این همه تهدید و جو روانی چه نتیجه ای بگیرد؟ مذاکره؟ مذاکره ای که پیشنهاد آمریکا در آن ادامه غنی سازی 5 درصدی است که در قطع نامه های قبلی شورای امنیت توقف آن را خواسته بود؟ به نظر من هدف این اقدامات قطعا این نیست. پس سعی می کنم چند حدس بزنم:

1-     ممکن است هدف نفس مذاکره باشد تا بر سر میز مذاکره آمریکا حرفش را عوض کند و چیزهای دیگری بخواهد. البته احتمال این گزینه کم است. بعید است آمریکا نداند نماینده نظام در چنین مذاکره ای از سوی رهبر انتخاب می شود و بعیدتر است که به روحیه واکنشی آقای خامنه ای در برابر تهدید آشنا نباشند.

2-     ممکن است هدف تشدید فشار و در عین حال وعده مذاکره (آن هم با شرایط جالب) باشد تا دو دستگی میان مسئولان رخ دهد، به خصوص که شکاف میان تیم احمدی نژاد و حامیان آقای خامنه ای از پرده برون افتاده است و این دو قطب تا قبل از مهلت بهار یک نبرد سنگین انتخاباتی را هم در پیش رو دارند.

3-     و آخرین سناریو این است که این همه یک عملیات ایذایی برای بر هم زدن تمرکز و انجام اقدام اصلی باشد. با توجه به خارجی بودن تهدیدات من در داخل به دنبال اقدام اصلی می گردم و با توجه به مهلت بهار و نزدیکی آن به انتخابات مجلس، شاید هدف فرستادن گروهی که تمایل خود را به رابطه با آمریکا بارها نشان داده اند باشد. از این جهت اگر خرابکاری در پادگان سپاه روی داده باشد می شود هدف آن را مشغول کردن نیروی اصلی رصدکننده تیم دولت دانست (به هرحال وقتی یک نهاد همزمان بازوی مسلح و غیرمسلح و بازیگر میدان اقتصاد و سیاست و جنگ می شود این اشکالات هم وجود دارد).

 

پیش فرض ها

  • من تاکید آمریکا و اسرائیل بر خطر دستیابی ایران به سلاح هسته ای را تبلیغات و نه اعتقاد واقعی آنان ارزیابی می کنم.
  • احتمال سوم متضمن همکاری و هماهنگی تیم احمدی نژاد با طرفهای خارجی است که اتهام سنگینی است اما به علت رفتارهای به شدت شک برانگیز آنها همیشه به عنوان یک احتمال، آن را در نظر می گیرم.
  • من بر اساس توضیحات نوشته های قبلی امکان حمله مستقیم (حتی محدود) به ایران را بسیار کم ارزیابی می کنم.

شورای هماهنگی راه سبز امید فراخوان راهپیمایی سکوت برای روز 22 خرداد از میدان ولیعصر ع تا میدان ونک داده است.

من نسبت به مفید بودن و حتی مضر نبودن این حرکت تردید جدی دارم.

اول: مشخص نیست در میانه درگیری اقتدارگرایان با تیم احمدی نژاد این حرکت که توجهات را از این امر منحرف می‌کند برای چیست. چالش بزرگ این درگیری در این است که هرگونه تلاش اقتدارگرایان برای افشاگری طرف مقابل ضربه‌ای به اعتبار خود آن‌ها و حمایت های غیرمنصفانه و گاه غیرقانونیشان از احمدی نژاد محسوب می شود. از طرف دیگر احمدی نژاد هم بسیاری از حامیان ولایی خود را در این مقابله از دست می دهد. حامیان مشایی منشش هم زیر ضربه دستگاههای امنیتی اطلاعاتی هستند. در این معرکه یا او با لجاجتش دسته گل جدیدی آب می‌دهد و یا ابعاد دیگری از اشکالات او و اطرافیانش به عرصه عمومی کشانده می شود. یک راهپیمایی بی خاصیت سبز تنها باعث پایین کشیده شدن فیتیله هر دو طرف می‌شود و ناسزاگویی به جنبش سبز حلوای آشتی موقت طرفین می گردد.

دوم: گفته‌اند که این راهپیمایی برای پاسداشت 22 خرداد 88 و نیز آزادی موسوی و کروبی است. معلوم نیست وقتی در اولین سالگرد 22 خرداد موسوی و کروبی بنابر مصلحتی از فراخوان راهپیمایی صرف نظر کردند چرا بی توجه به اشکال اول باید بر برپایی آن اصرار کرد.

سوم: صحبتهای تبلیغ کنندگان متناقض است. ابتدا دعوت به راهپیمایی سکوت می‌کنند که لابد حرکتی مسالمت جویانه و برای تحریک کمتر حاکمیت است. اما در ادامه آقای امیرارجمند می‌گوید راهپیمایی اول راهپیمایی سکوت است و برنامه‌های بعدی جنبش در خرداد دیگر ساکت نخواهد بود. خب با این شبه تهدید که اثر مسالمت جویانه سکوت راهپیمایی اول محو خواهد شد. برنامه‌های بعدی در خرداد؟ آقایان گویا سه شنبه های اعتراض ناموفق پس از 25 بهمن موفق را فراموش کرده اند. فاصله زیاد 25 بهمن با آخرین راهپیمایی ها که آمادگی روانی مردم و ناآمادگی حکومت را در پی داشت علت موفقیت بود و خستگی مردم و آمادگی حکومت و نیروهای سرکوب عامل شکست سه شنبه های اعتراض. پس صحبت از برنامه‌های بعدی در خرداد نابخردانه است.

چهارم: مسیر انتخاب شده و بحث عدم شعار و به همراه نداشتن نمادهای سبز و انتخاب محدوده شلوغ ولیعصرونک این مسأله را اقاء می‌کند که هدف به خیابان کشیدن نیروهای سرکوب به همراه ابهام در تعداد شرکت کنندگان است(چه کسی عابر عادیست و چه کسی سبز است؟) ولی معلوم نیست فایده اینکار چیست. اگر سبزها می‌توانند با استفاده از ابهام پیش گفته عابران را جزء خود بشمارند حاکمیت هم می‌تواند سبزهای ساکت را عابر نشان دهد.

پنجم: محمد معینی قبلاً در این پست به عدم آگاهی بخشی چنین حرکتی اشاره کرده است.

ششم: متعجبم چرا آقایان نمی‌خواهند درک کنند که عامل تاثیرگذار در معادلات، ریزش طرفداران حاکمیت است نه به میدان آوردن تعداد اندک هواداران پای کار جنبش سبز در زمان فعلی.